یکسال پیش در چنین روزی ...
شادیسای عزیزم الان که دارم این مطلب رو می نویسم شما روی پای مامانی به خواب فرو رفتی. فرشته ی نازم، سال پیش چهارم دیماه بود که مامانی برای اولین بار به وجود نازنینت پی برد! با کمال ناباوری دومین خط روی بی بی چک که هی داشت پر رنگ تر میشد به من فهموند که یه فرشته ی کوچولو مهمون دل مامانی شده. یکساله که مادر شدم. ولی تصورم از مادر بودن توی این یکسال خیلی تغییر کرده. اولش "مادر" برام فقط یک کلمه بود . ولی الان با تمام وجودم حس میکنم که مادر بودن یعنی چی. مادر بودن ماورای تصوراتم خیلی باشکوه و زیبا و در عین حال سخته. از خدای مهربون میخوام حالا که منو لایق دونسته و مادر یه فرشته ی معصوم شدم، کمکم کنه تا بتونم یه فرزند سالم ...