دومین دیدار شادیسا و دوستاش
بعد از برگزاری مهمونی شب یلدا توی خونه مون ، من و شما از جمعه شب به قصد اقامت یکهفته ای به خونه ی مامان پروین رفتیم. آخه بابا محمدرضا در مرحله ی نوشتن پروپوزال و پایان نامه اش هست و شبها که از سرکار میاد خونه ، تمام وقتش رو با شما می گذرونه و تو نگهداری از شما و راه بردن های شبانگاهی به مامانی کمک میکنه! به همین خاطر من تصمیم گرفتم که یکهفته بریم خونه ی مامان پروین تا بابایی مهربون بتونه با خیال راحت به کارهاش برسه.
شنبه ساعت دو بعدازظهر بود که بهار جون مامان باران گلی به من زنگ زد و گفت که بدون هیچ برنامه ریزی قبلی بچه ها رو داره دعوت میکنه تا به خونه شون بریم و ازم پرسید که میتونیم بریم اونجا؟؟؟ من هم بدون معطلی قبول کردم! خوبه که خاله فافا پیشمون بود و ما رو ساعت چهار رسوند خونه ی بهار جون.
مریم و یاسمینا کوچولو و نگین و دختر ملوسش مهرسا هم اونجا بودن. خیـــــــــــــــــــــــــلی بهمون خوش گذشت. مخصوصا اینکه از طریق موبایل مریم جون تونستیم مهمونی مون رو به لندن خونه ی فرشته جون مامان باران بکشونیم....
شب هم نگین جون زحمت کشیدن و ما رو تا خونه ی مامان پروین رسوندن.
این هم عکس شما و دوستای خوشگلت:
از راست : یاسمینا - باران - مهرسا - شادیسا
شادیسا خانم در خواب ناز
مهرسا خانم روی پای مامان مهربونش در حال تکون خوردن تا بلکه بخوابه.
شادیسا خانم هم که قبلا روی پای مامانش تکونهاش رو خورده و خوابیده!