زمستون نزدیکه
شادیسای عزیزم
زمستون داره کم کم میاد و هوا سرد شده. از امروز لباس زمستونی تنت کردم و رفتیم خونه ی مامان پروین یا همون مامان آبـّــه ! مامان پروین انقدر از دیدنت توی این لباسها ذوق کرد که یه عالمه ازت عکس گرفتیم:
این پلیور خوشگل هدیه ی آقاجونه که از کیش برات سوغاتی آوردن.
دیروز هم کلی مهمون داشتیم . دوستای دوران دانشگاه مامانی اومدن خونه مون. این چند تا عکس هم یادگاری دیروزه :
قربونت برم که دستت رو تا مچ کردی توی دهت
محو تماشای کدوم یکی از خاله ها شدی مامانی ؟؟؟؟
دخترم از دیروز صبح هم به پهلو میخوابی. یعنی که خودت توی خواب از حالت چهار طاق که میگذاریمت، می چرخی به پهلو... انقدر این صحنه زیباست که حیفم میاد عکسش رو برات نذارم:
شادیسای دلبندم
تو با اومدنت به زندگی مون رنگ و بوی دیگه ای دادی. خونه مون این روزها با صدای خنده های تو پر شده و ما خدا رو هزاران بار شکر میکنیم بخاطر داشتن تو فرشته ی کوچیک و ناز
اینو بدون که من و بابایی عاشقتیم.