دومین دیدار شادیسا و دوستاش
بعد از برگزاری مهمونی شب یلدا توی خونه مون ، من و شما از جمعه شب به قصد اقامت یکهفته ای به خونه ی مامان پروین رفتیم. آخه بابا محمدرضا در مرحله ی نوشتن پروپوزال و پایان نامه اش هست و شبها که از سرکار میاد خونه ، تمام وقتش رو با شما می گذرونه و تو نگهداری از شما و راه بردن های شبانگاهی به مامانی کمک میکنه! به همین خاطر من تصمیم گرفتم که یکهفته بریم خونه ی مامان پروین تا بابایی مهربون بتونه با خیال راحت به کارهاش برسه. شنبه ساعت دو بعدازظهر بود که بهار جون مامان باران گلی به من زنگ زد و گفت که بدون هیچ برنامه ریزی قبلی بچه ها رو داره دعوت میکنه تا به خونه شون بریم و ازم پرسید که میتونیم بریم اونجا؟؟؟ من هم بدون معطلی قبول کردم! خوبه که خال...