سومین دندان و شروع چهاردست و پا رفتن
٢١فروردین وقتی که شما هفت ماه و نیمت بود سومین دندون (سمت چپ بالایی) بیرون اومد. حالا وقتی میخندی چهره ی نازت زیباتر و نمکی تر میشه.
حدود یکماه بود که تلاشهات برای حرکت، بصورت سینه خیز بود ولی دیروز یعنی بیستم فروردین بطور ناگهانی دیدم که استیل چهار دست و پا رفتن رو به خودت گرفتی.
اما دستای کوچولوت هنوز اونقدر قوی نیست که بتونی به سمت جلو حرکت کنی. پاهات رو هی به زمین فشار میدی و حتی زانوهات رو هم از عقب کاملا صاف میکنی و کمرت رو بالا میاری. ولی از اونجایی که دستات رو محکم به زمین گذاشتی اصلا نمیتونی تکون بخوری . بعدش روی زمین می افتی . اما اصلا از این همه تلاش خسته نمیشی . قربون دختر پرتلاشم برم. مطمئنم به همین زودیها می یام و خبر چهار دست و پا رفتنت رو می نویسم.
خب این روزها پر از خبرهای جدید از بزرگ شدن دردونه ی منه.
الان چند روزه که موقع خواب اصلا نیازی به تکون دادنت روی پام نیست. خودت هر وقت به قدر کافی شیطونی کنی و خسته شی ، سرت رو روی زمین میگذاری و به روی شکم میخوابی.
فقط نمیدونم چرا اغلب اوقات دوست داری که سرت رو توی فاصله ای که بین بالش و دیواره تخت هست فرو کنی و بخوابی! آخه چرا این شکلی میخوابی مامان؟ من نگران تنفست میشم خب!
دیگه جونم برات بگه که این روزها اصلا دوست نداری حتی برای یک لحظه تنها بمونی. بلافاصله میزنی زیر گریه و چه گریه ی شدید و سوزناکی میکنی. ولی اگه توی جمع باشی و سرت به یه چیزی مثل یه کابل یا سیم یا گوشی موبایل (!) گرم باشه محاله اعتراضی کنی.
با روروئکت دور خونه راه میری و به هر چیزی که دستت برسه چنگ میزنی. باید کم کم وسایلهای تزئینی رو از جلوی دستت جمع کنم.
الان دو روزه که اگه چیزی توی دستت باشه و بخوایم از دستت بگیریم به شدت ناراحت میشی و خیلی شدید گریه میکنی.
عاشق ددر رفتن هستی . به محض اینکه می بینی داریم از در خونه بیرون میریم از شادی جیغ میزنی . اگه ساعتها هم با هم بیرون باشیم اصلا ناراحت نمیشی و دریغ از یه صدای کوچولو که از شما بشنویم!!!
دختر نانازی
فقط اینو بگم که تو به معنی واقعی ، شادی زندگی منو بابایی هستی . عاشقتیم و برای یک لحظه خندیدنت حاضریم دنیا رو بدیم.
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی