شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

رفتن یا نرفتن ، مسئله این است !!!!

1392/1/17 7:38
نویسنده : سانی
519 بازدید
اشتراک گذاری

امروز هفدهم فروردین اولین روز رسمی کار تو کشوره.

امروز صبح ساعت یک ربع به شش وقتی که زنگ موبایل برای بیدار شدن بابایی به صدا در اومد با استرس خاصی از خواب پریدم. یه لحظه حس کردم الان باید شما رو توی خواب بغل کنم و ببرم خونه ی کسی که نوبت نگهداری از شما رو داره !!!!‌ خواب از چشمام پرید. یهو دلم گرفت .....

با اینکه دیگه از امروز سر کار نمیرم ولی دلم گرفت واسه دوستام که امروز باید از نی نی های خوشگلشون برای چند ساعتی دور شن و به سرکار برن و از طرفی دلم گرفت واسه خودم !!!‌

نمیدونم چه حس عجیبیه . این حس که با خواسته ی خودم دیگه سر کار نمیرم... هم خوبه هم بده.. خوبه که بدون این استرسها، هر لحظه پیشتم عروسکم . پیشت هستم و لحظه لحظه ی زندگی رو در کنارت لمس میکنم . شاهد بزرگ شدنتم. شاهد اولین هات .

و بده فقط از این بابت که می ترسم با غرق شدن توی کارهای هر روزه خونه و پخت و پز و شست و شو، دچار روزمرگی و یا افسردگی بشم...

ولی اینو بدون که حتی اگه دچار این روزمرگی بشم باز هم برام شیرینه. چون در کنار تو دختر کوچولوی خواستنی و ناز روزهام رو به شب رسوندم.

عاشقتم دردونه ی من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

باباي مليسا
17 فروردین 92 9:21
سلام . ضمن آرزوی سالی پر از سلامتی ، خوشی ، مهربونی ، همدلی ، عاقبت بخیری و خلاصه تمام آرزوهای خوب و قشنگ برای شما و خانواده محترمتون و تبريك بخاطر نوشته هاي زيباتون باید عرض کنم که وبلاگ ملیسا خانم با کلی عکسهای متنوع به روز شد . خیلی خوشحال می شیم تا سال جدید ملیسا رو با بازدید و گذاشتن یک یادگاری زیبا ، قشنگتر و دلنشین تر کنید . منتظر شما و یادگاریهای زیبای شما هستیم.
سمیه مامان پارسا
17 فروردین 92 10:08
آفرین کار خوبی میکنی عزیزم که نمیری سر کار.من 12 ساله سابقه کار دارم باورتون میشه هنوز دخترم و که کلاس دومه تو لباس مدرسه ندیدم جز همین چند ماهی که مرخصی زایمان دوم واسه پسرم بودم. من همیشه به وب دخملتون سر میزنم بووووووووووووووووووس
مائده(ني ني بوس)
17 فروردین 92 23:21
هيچ چيزي براي يه مادر شيرين تر از در كنار فرزندش بودن نيست
مامی رادمهر
19 فروردین 92 13:28
عزیزم مطمئن باش تصمیم درستی گرفتی.بعدا نتیجه اش رو میبینی.اولین های شادیساجون رو میبینی که به تموم اینها می ارزه.مراقب خودتون باشید
مامان كيارش
20 فروردین 92 11:10
سلام عزيزم هميشه به من لطف داري خيلي سخته ساني جون البته هفته اول با خودم ميارم شركت ولي از شنبه بايد بره مهد خيلي ناراحتم ولي چاره اي ندارم ........ برام دعا كن بتونم تحمل كنم ... روي دختر ماهتو ببوس .........
افسانه مامان پارمین
23 فروردین 92 22:49
خوشبحالت که پیش فرشته کوچولوت می مونی . صبح که میشه و بابام میاد دنبال پارمین کلی دلم برای هر دوشون میسوزه . بهترین تصمیم رو گرفتی گلم