شش ماهگیت مبارک فرشته کوچولو
شادیسا گلی شش ماهگیت مبارک دخترم.
از مدتها قبل دوست داشتم امروز برات جشن نیم سالگیت رو بگیرم ولی خب وسط این همه کارهای نصفه و نیمه ی خونه ، فرصت مناسبی برای جشن گرفتن نیست. متاسفانه هنوز کاملا توی خونه ی جدیدمون جابه جا نشدیم هرچند دو شبه که از خونه ی مامان پروین آمدیم و توی خونه ی خودمون میخوابیم ولی خب هنوز تا این خونه ،خونه بشه زمان می بره. آخه فرصت من و بابایی برای انجام کارها خیلی کمه.
این روزها انقدر شیرین و خواستنی شدی که دل هر غریبه و آشنا رو می بری. محاله بیرون بریم و هر کسی که با ما سرو کار پیدا میکنه قربون صدقه ات نره. از پارکبان گرفته تا کارمند جدی یه جای اداری !
این چند روزه که سر کار اومدم پیش مامان پروین بودی و یک روز هم مزاحم مادر شوهر خاله فافا شدیم. دست همگی درد نکنه که دارن بهمون کمک میکنن تا این ماه شلوغ اسفند سپری بشه. صبحها که میخوایم بیایم سرکار شما توی خواب ناز هستی. برای اینکه خوابت خراب نشه لباس گرم تنت نمیکنیم و با همون لباس خونگی توی کریر میگذاریمت و روی سرت دو تا پتو می ندازیم. بعد شما رو همینطور که خواب هستی می بریمت خونه ی کسی که نوبت نگهداری از شما رو داره.
هر روز که از سر کار بر میگردیم ، با چشمای ناز و معصومت یه جوری نگاهمون میکنی که یعنی زود باش باهام بازی کن تا بخندم! اینو از حالت نگاهت می فهمم. بعد که باهات بازی میکنیم بلند بلند میخندی و دیگه هر کاری که میکنیم صدای خنده ات قطع نمیشه. الهی قربون دختر خوش اخلاقم برم.
فقط نمیدونم چرا این روزها انگار خیلی بغلی شدی. حتی یک لحظه هم نمیشه تنهایی روی زمین بگذاریمت. دائم دوست داری یا کسی پیشت باشه و باهات بازی کنه یا توی بغل باشی و راه بری... امیدوارم با ورود " روروئک" همه چیز درست بشه.
امروز برای زدن واکسن شش ماهگیت نرفتیم. انشالله پنجشنبه که هم من و هم بابایی تعطیل هستیم می بریمت . امیدوارم اذیت نشی دختر گلم.