شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

واکسن دو ماهگی

1391/8/6 23:00
نویسنده : سانی
21,496 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه ششم آبان به اتفاق بابایی رفتیم مرکز بهداشت ابوطالب که توی آیت اله کاشانی بود.  از چند روز قبل همه اش توی اینترنت در مورد واکسن دو ماهگی و کارهایی که لازمه قبل و بعدش انجام بدم تحقیق کرده بودم. از دوستای خوبم هم که چند روز قبل واکسن نی نی هاشون رو زده بودن کلی سوال و جواب کرده بودم. راستش کمی استرس داشتم. اول از همه بخاطر تو که می دونستم نیش سرنگ بدن مثل برگ گلت رو آزار میده و باعث گریه و بی تابی ات میشه و بعدش هم می ترسیدم که تب کنی و بدحال شی .

اول صبح توی خونه بهت 11 قطره یعنی دو برابر وزنت استامینوفن دادم. توی راه و مرکز بهداشت همه اش خواب بودی.

اونجا اول تشکیل پرونده دادیم و خانم ماما قد و وزنت رو اندازه گرفت. هزار ماشالله قدت 60 سانت و وزنت 5 کیلو و 650 گرم بود. و یک یا دو دهک از نرمال دوماهگی بالاتر بودی.... خانم ماما گفت که وزن نرمال برای نی نی های دو ماهه حدود 700/4 یا 800/4 هست!

لاحول ولا قوه الا بالله.... الهی قربونت برم مامانی....

بعد از اون رفتیم که واکسنت رو بزنیم. اول بیدارت کردیم تا خدای نکرده موقع زدن واکسن نترسی. اول بهت قطره ی خوراکی فلج اطفال دادن و بعدش بابایی پاهای نازت رو محکم گرفت و اون خانم ماما واکسن اول رو به رونت تزریق کرد. من از شدت گریه ی ناگهانی تو ، اشک توی چشام جمع شده بود ولی کاری نمی تونستم بکنم. هنوز داشتی گریه میکردی که دومین واکسن رو هم به اون یکی رونت تزریق کردن. اگه من جای بابایی بودم نمی تونستم پاهای نازننیت رو محکم نگه دارم و حتما به محض گریه ی تو ولش می کردم ولی خدا رو شکر که بابایی مثل من دل نازک و ضعیف نیست. بعد هم که خانم ماما گفت می تونید بغلش کنید تا آروم شه، بابایی سریع بغلت کرد و من لباست رو تنت کردم. بعدش که اومدی توی بغلم برات توضیح دادم که این کار رو برای سلامتیت انجام دادیم . کمی گریه کردی ولی زود آروم شدی. همونجا بهت شیر دادم تا هم قند خونت پائین نیاد و هم احساس امنیت کنی.

بعدش بابایی ما رو برد خونه ی مامان پروین. با اینکه مامان پروین هنوز سر کار بود ولی من میخواستم که امشب رو با راهنمایی و کمک اون سپری کنیم. هر چهار ساعت یکبار بهت قطره ی استامینوفن رو دادم. دو بار با گریه ی شدید که فکر کنم از شدت درد بود، از خواب بیدار شدی و فقط زمانی که شیر میخوردی آروم میشدی. پاهاتو با یه پارچه بستم تا کمتر تکون بدی و درد پاهات کمتر اذیتت کنه. تا سه ساعت هم کمپرس سرد گذاشتم تا متورم نشه . تا بعداز ظهر کمی بی قرار بودی ولی خدا رو شکر که بد حال نشدی و فقط تب خیلی خیلی خفیفی کردی .

خدا رو شکر که این مرحله رو هم به سلامتی پشت سر گذاشتیم و اصلا به اون بدی که تصورش رو میکردم نبود.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فافا
13 آبان 91 12:51
انشاالله سلامت باشه این نفسِ خاله.....قربونش برم از بس خانومه
افسانه مامی پارمین
18 آبان 91 0:07
دوست خوبم ممنون چون پارمین شنبه واکسن دوماهگی باید بزنه.نمی دونستم باید چکار کنم . خدا رو شکر که شادیسا جون اذیت نشد . از طرف من ببوسش
غزال مامان فاطمه
19 آبان 91 12:02
دو ماهگی شادیسای گلمون مبارک.... خدارو شکر که همه چی خوبه. الهی که مثل اسمش همیشه شادو سرحال و خوشبخت باشه عزیزم. ببوسش...