اولین گردش
شادیسای نازنینم
امروز 5 هفته از اومدنت گذشته. دیروز بعداز ظهر برای اولین بار رفتیم هواخوری... فکر کنم هم تو به این گردش نیاز داشتی هم من.
بهانه ی بیرون رفتن مون خرید هدیه جهت تشکر از خانم دکتر قاضی زاده بود و رفتن به مطبش. خاله فافا مطابق روزهای فرد هفته، حدودهای ساعت دو اومد پیش ما و بعد از خوردن ناهار، خاله فافای مهربون تو رو با لالایی خوابوند و بعدش رفتیم دنبال مامان پروین.
راستش کمی استرس داشتم. می ترسیدم بی قراری کنی و نتونم آرومت کنم ولی خب از طرفی دلم به وجود مامان و فافا گرم بود. تمام طول راه توی ماشین خواب بودی. بعدش یه کوچولو بیدار شدی و شیر خوردی. بعد که گذاشتیمت توی کریر که روی کالسکه سوار کرده بودیم به خواب رفتی... هوای اوایل پائیز ملس بود و یه باد ملایم می وزید. با اینکه وقتمون خیلی کم بود و نشد که درست و حسابی توی پارک لاله بگردیم ولی من خیلیییییی به این پیاده روی احتیاج داشتم. واقعا روحیه ام عوض شد... مطمئنم که تو هم خیلی از این گردش لذت بردی. آخه شب رو راحت خوابیدی و اصلا مثل شبهای قبل بیقراری نکردی...
توی مطب همه از دیدن شما کلی ذوق کردن. خانم دکتر قاضی زاده گفت که ماشاله دختر خیلی ارومی هستی.
وضعیت بخیه هام رو هم چک کرد و گفت همه چیز خیلی خوبه.
وقتی رسیدیم خونه، بابایی نگران بود. می ترسید که شما ناراحت و گریون باشی. ولی بهش گفتم که همه چیز خیلی خوب بود و بهمون خیلی خوش گذشته....
قربون تو دختر خوش اخلاقم برم. شب دو ساعت به دو ساعت شیرتو خوردی و راحت خوابیدی و خدا رو شکر بعد از مدتها ، شب خیلی راحتی رو در کنار هم گذروندیم....
امروز اولین روزی بود که احساس کردم کاملا نگاه ها و لبخند هات معنی دار شده. الهی من قربون اون خنده هات برم مامانی.... توی مطب وقتی دستیار خانم دکتر داشت باهات بازی میکرد اولین غش غش خنده ات رو دیدم و دلم ضعف رفت...
دختر شیرینم! همیشه شاد باش و بخند تا دنیا هم به روی مثل ماهت بخنده.