شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

سال 93 مبارک

1393/1/9 10:44
نویسنده : سانی
2,791 بازدید
اشتراک گذاری

شادی سازِ زندگیِ ما،

بالاخره بهار زیبا از راه رسید و خدا رو شکر میکنم که دومین نوروز رو در کنار تو فرشته ی دوست داشتنی و پاک تجربه کردیم. قلب

سه شنبه 27 اسفند ، به سمت شمال حرکت کردیم و شب چهارشنبه سوری پیش مامان بزرگ و بابابزرگ بودیم. این بار دیگه دخترم حسابی بزرگ و خانم شده بود و اصلا با هیچ کس غریبی نکردی. به راحتی با عمو مجید دوست شدی و بغلش رفتی و اگه توی بعضی جاها با بعضیا کمی غریبی میکردی فقط خیلی آروم توی بغل من یا بابایی می اومدی و خدا رو شکر از گریه و زاری خبری نبود!

یک هفته لاهیجان بودیم اما از بس امسال هوا سرد و بارونی بود، بجز دیدار اقوام بابایی هییییییییییچ کجا نرفتیم. حتی بام سبز که بیخ گوشِ خونشونه!!! هی از این خونه تو اون خونه!ابرو البته ناگفته نمونه که سه روز از این یک هفته، صرف مهمونی و دیدار با عروس جدید خانواده (زنِ پسرعموی بابایی) شد.


از شیطنتهات بگم که ماشالله هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه. طفلی مامان بزرگ مجبور شد که در ویترینها رو چسب بچسبونه تا از دست خسارتهای احتمالی تو در امان باشه. آخه یه شب هی در ویترین رو باز میکردی و هر بار که ما بهت تذکر میدادیم ، می یومدی کنار. اما نمیدونم چرا یکهو لج کردی و یه دونه از پیشدستی ها رو بیرون کشیدی و بعد از دیدن واکنش تند ما، موقع دویدن و فرار کردن، اون رو روی زمین انداختی!!!! خدا رو شکر که کمی لب پر شد و کاملا نشکست.خجالت

اما نمیدونم چرا تازگیها لجباز و یه کوچولو لوس شدی. مخصوصا سر یه موضوعی که میبینی ما بهت تذکر میدیم، لجبازی میکنی! هیچ ترفندی هم برای بیخیال شدنت وجود نداره!!! یا حتما اون کار رو انجام میدی یا اگه با مقاومت ما روبرو میشی با سوز و گداز، میزنی زیر گریه و آنچنان گریه میکنی که اگه کسی ندونه فکر میکنه چه اتفاقی افتاده!!!خوشمزه

 

همراه با افزایش شیطونیهات، گستره لغاتت هم افزایش پیدا کرده که فکر کنم بخاطر شلوغی محیط بوده. اگه یک هفته دیگه لاهیجان می موندیم فکر کنم دیگه کاملا میتونستی صبحت کنی!

کلمات جدیدی که میگی:

به عمو مجید میگی : مجیییییییییییییی

آهو

-  کاهو

-  ستایه (ستاره - بلافاصله به آسمون اشاره میکنی و اگه توی خونه باشیم یه کمی هنگ میکنی که پس ستاره کجاست!)

آفتا (آفتاب)

- پُتا (پرتقال)

- بَگَل ( بغل - در مواردی که میخوای بغلت کنیم )

- میز

- بیا

- بشین

- بسه

- چی شده ؟

- پیسته (پسته)

- بادو (بادوم)

- شی یینی (شیرینی)

 

* یه روز که داشتم با آقاجون تلفنی صحبت میکردم گوشی رو از دستم گرفتی و با دیدن عکس آقاجون که روی صفحه گوشیم بود کلی ذوق کردی و پشت سر هم گفتی :

سَ آقاجون - چی شده ؟ - بیااااااااااااااااااااااااا نیشخند (سَ یعنی سلام)

 

* هر کجا مهمونی می رفتیم خیلی راحت می رفتی توی اتاقها سرک میکشیدی و دنبال یه چیز جدید و جالب برای شیطونی بودی. خلاصه تمام مهمونیا من بدو آهو بدو... البته در خیلی از جاها زحمتش رو صاحب خونه یا مامان بزرگ میکشیدن!!!

 

* توی آجیل عید عاشق پسته شدی. بادیدن آجیل فقط میگفتی : پیسته . بعدش هم بادو . اون هم از نوع هندی. اگه ازت غافل میشیدیم تخمه رو با پوست نوش جان میکردی!!!  هر کجا ظرف آجیل بود سریع می دویدی اونجا تا آجیل بخوری. هر کسی که میخواست باهات دوست شه، کافی بود برات پسته رو از پوست در بیاره تا بخوری، دیگه ولش نمیکردیزبان

 

* با دیدن هر نی نی چه کوچکتر از خودت ، چه بزرگتر میرفتی سمتشون و بغلشون میکردی، ناز میکردی و می بوسیدی. اون هم نه یکبار بلکه چند بار!!!!!! قربون دختر اجتماعی و مهربونم برم.ماچ

 

 

پ. ن. (غیر مرتبط به خاطرات نوروز ) : از چند روز قبل از عید هروقت که با ماشین بیرون باشیم، وقتی داخل کوچه می پیچیم ، قبل از اینکه ماشین جلوی خونه متوقف بشه، تو هی تکرار میکنی : خونننننننننننننه - خوننننننننننننه!

 

 

در ادامه عکسای نوروز در لاهیجان رو میگذارم :

در راه رفتن به شمال

 

عاشق پلویی. مخصوصا اگه بری سر دیگ بشینی که دیگه واویلاس!

 

 

این هم اولین چادر نمازی که مامان بزرگ زحمت کشیدن و برات سوم فروردین ماه دوختن.

 

علاقه ی شدیدی به پوشیدن کفش و دمپایی بزرگترها داری و البته مهارتت هم رو به افزایشه.

پ

 

البته این علاقه ، محدود به کفش و دمپایی نمیشه!

 

 

روزی هزار بار ازم میخوای که در قوطی کِشهای رنگی ریزت رو باز کنم تا اونها رو بیرون بریزی و بازی کنی.

هر بار هم که این کشها رو توی انگشتات میکنی با تعجب دهنت رو گرد میکنی و میگی : اووووووووووووووووووو

 

 

یک سوژه جدید در خونه بابابزرگه بابا

 

 

محو تماشای تلویزیون ( یا تبلیغ بازرگانی داشته یا آهنگ!)

 

 

با دیدن طناب رختی که در پشت بوم بود، ازش آویزون شده بودی و خودتو جلو عقب هل میدادی و میگفتی : تاااااااااااااااب تاب - تااااااااااااااااااااااب تاب

 

 

یک ظهر ابری و سرد در کنار استخر لاهیجان ( تنها گردشی که این بار رفتیم!)

 

بسه دیگه خسته شدم بریم خونه!

پسندها (2)

نظرات (9)

مریم مامی رسپینا
10 فروردین 93 23:39
سال نو مبارک سمیه جون انشالا سال خوبی داشته باشین و جمع سه نفریتون هر چه زودتر چهار نفری بشه امسال همیشه به سفر و خوشی عکسها خیلی قشنگ بودن
سانی
پاسخ
انشالله سال خیلی خوبی برای شما و خانواده باشه عزیزم حالا چرا اول سالی دعاهای ناجور میکنی !!! اگه راست میگی خودتون چهار نفر بشید به زودی!!!
جیران بخشنده
14 فروردین 93 11:37
همیشه به سفر و تفریح
سانی
پاسخ
ممنون عزیزم
زهره (مامان آرتین)
17 فروردین 93 4:09
عیدتون مبارک دوست عزیزم امیدوارم همیشه خوش باشین شادیسای گلم رو ببوس
سانی
پاسخ
سال نو شما هم مبارک باشه مرسی عزیزم تو هم ارتین گلم رو ببوس
خاله مژگان(مامان گلبرگ)
18 فروردین 93 0:17
سلام دوستم خوبین سال نوی شما مبارک شادیسا ی نازم خوبه. به به چقد عکساتون قشنگ بود خوشحال میشم به ما هم سر بزنید
سانی
پاسخ
سال نو شما هم مبارک چشم بهتون سر میزنیم
فافا
23 فروردین 93 0:08
اله'ی من فداه شم چه عکس های نازی نمیگی دل خاله آب میشه ایشاالله همیشه به مهمونی و عروسی چقدر قشنگ خوابیدی فرشته کوچولو
سانی
پاسخ
ممنون خاله جونم دوست دارم
پرنسس ملودی
24 فروردین 93 11:35
سلام دوستم سال نو مبارک امیدوارم سالی سرشار از خوبی و سلامتی در انتظار خودت و خانواده باشه شاذیسای عزیزم هم که ماشااله چه خانمی شده خدا حفظش کنه شیطون بلای خاله حسابی خوردنی شده دوستم دو تا بوس سفت یکی از این لپ یکی از اون لپ فر اموش نشه
سانی
پاسخ
سال نو شما هم مبارک عزیزم مرسی آره دیگه حسابی بلا شده تو هم ملودی نازم رو ببوس
مامان آدرینا
25 فروردین 93 0:18
سلام خانمی عیدت مبارک ایشالا در کنار خانواده سال خوب و خوشی داشته باشی مرسی از اینکه به ما سر میزنی روی ماه شادیسا جون هم میبوسم
سانی
پاسخ
سال نو شما هم مبارک باشه مرسی
هلن مامی رادین
26 فروردین 93 13:33
جیگرشو برم من خیلییییییییییییییی شیرین و نازه خدا حفظش کنه سانی قربونت برم بیا کلوپم یه سر بزن دلم برات پوکیده
سانی
پاسخ
مرسی هلن جونم دلم برات تنگ شده خیلی زیاد انشالله سعی میکنم سر بزنم بهتون
نی نی عسلک
31 فروردین 93 20:01
سال نو مبارک. چقدر خوش گذشته بهت شادیسا گلی. چادرشو ببین! خوب محافظی پیدا کردی بلا!
سانی
پاسخ
آره خدا رو شکر بهش خوش گذشت.