دختر تابستونی من
شادیسای عزیزم
قرار بود این پست رو برات اول تابستون بذارم . متنش رو اول تیرماه نوشتم اما تا میخواستم عکسها رو اضافه کنم کلا اینترنت منطقه مون سه روز قطع شد !!! و این پست علیرغم میلم مشمول گذر زمان و تنبلی و اینا شد!!!
امروز اولین روزه تابستونه.... اول تیرماه.... من عاشق تابستونم. مسلماً نه بخاطر گرمای طاقت فرسا و عرق ریختنش. بخاطر اینکه روزهای بلند و کِش دار تابستون برام تداعی کننده حضور دختر نازمه... دختر تابستونیم، دختر شهریوریم.... شادیسای شادم که پر از گرما و نور و امیده.
البته امسال تابستون با سالهای قبل متفاوته. امسال خاله فافا منتظر یه فرشته کوچولوی آسمونیه که قراره انشالله تیرماه قدم به روی چشم همگی بذاره.
دختر بیست و دو ماهه من ،
دو ماه بیشتر به دو سالگیت نمونده. کلی بزرگ شدی و با شیرین زبونیهات هر لحظه ما رو غافلگیر میکنی. یه وقتایی حرفهایی میزنی یا شعرهایی رو فی البداهه میخونی که باعث تعجبم میشه. این نشون میده که همیشه دکمه رکورد شادیسا روشنه!!!! و بعد در یک جا play میکنی!!!!
مخصوصا شعرهای کلاست رو توی خونه بدون کم و کاست با همون حرکات و ریتم اجرا میکنی و دل من و بابایی رو ضعف می بری...
الان چند جلسه است که کار جدا سازی تدریجی شما از من، داره انجام میشه. یعنی از این ترم دیگه مامانها با بچه ها همزمان توی کلاس بازی نمیکنند. بلکه اول توی کلاس کنار دیوار می نشستیم و بعدش روی صندلیهای خارج کلاس اما کاملا مشرف، و بعد هم داخل راهرو دورتر از کلاس. شما تنها بچه ای توی کلاس هستی که دیرتر و سخت تر داری این پروسه رو طی میکنی. یعنی هر چند دقیقه یکبار از کلاس بیرون میای و بودن من روی صندلی رو چک میکنی. گاهی به سراغم میای و میگی : دست بیگیر، بیا . اما ما نباید کوچکترین توجهی به بچه بکنیم و خودمون رو با یه چیزی مشغول کنیم تا شما برگردی تو کلاس! امیدوارم این مرحله از رشدت هم به خوبی و آرامش سپری بشه.:
*** یک خبر خوووووووووووب و مهم : پارسا جونِ خاله روز پنجشنبه 19 تیرماه 93 قدم به روی چشمامون گذاشت. در اولین فرصت عکسهای قشنگش رو میگذارم.
در ادامه چند تا از عکسات :
عاشق آب بازی هستی و در اولین فرصتی که بدست میاری با کمک چهارپایه اشپزخونه، می پری داخل سینک
این هم عکسهایی که شمال گرفتیم
عقد پسرعموی بابا
این هم اولین باری که بالاخره با لگوهات یه چیزی درست کردی
پ
این هم شادیسا و عروسکهای محبوبش موز یا همون میکی موس و خیسی یا همون خرسی. کتاب مورد علاقه ات هم هست که همه شو حفظی و وقتی به آخر جملات می رسیم خودت از حفظ میگی