شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

سفر به لاهیجان بعد از چهار ماه

1392/11/29 9:10
نویسنده : سانی
1,170 بازدید
اشتراک گذاری

شیرینِ من

بالاخره روز شنبه نوزدهم بهمن ماه،‌ جلسه دفاع پایان نامه بابایی به خوبی و خوشی برگزار شد و نتیجه چندین ماه کار فشرده و شبانه روزی بابایی و من (!!!) به اتمام رسید.

به همین دلیل از مهرماه تا حالا نتونسته بودیم به شمال بریم . از اون طرف خانواده بابایی هم درگیر تموم کردن کار ساختمون بودن و اونها هم نتونستن به دیدنمون بیان. خلاصه اینطور شد که چهار ماه مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو مجید رو ندیده بودیم.

برام جالبه که تو دختر باهوش و نازم بعد از این همه مدت که از دیدن اونها میگذشت، بلافاصله با دیدنشون، همه رو شناختی و اصلا غریبی نکردی. تا وارد خونه شدیم با یه حالت خاصی که جهت تجدید خاطراتت بود،‌ یواش و با دقت به تمام نقاط خونه سرک کشیدی. فقط مثل همیشه اولش از عمو مجید خودت رو قایم میکردی انگار یه جوری خجالت میکشی. طبق سفارش مامان نرجس، عمو مجید اصلا جلو نیومد تا به زور تو رو بغل کنه یا بهت نزدیک بشه. همین استراتژی بخوبی جواب داد و سر سفره شام،‌ تو هی زیر چشمی عمو رو نگاه میکردی و آخرسر خودت ، به عمو نزدیک شدی و یخت آب شد.

مثل همیشه در کنار خانواده ی صمیمی و مهربون بابایی،‌ چند روز خیلی خوب رو سپری کردیم و از آب و هوای خوب شمال لذت بردیم. اونجا از بس مهمونی رفتیم و افراد مختلف رو دیدی، حسابی اجتماعی شده بودی و با اینکه زیاد با مردهای غریبه راحت نیستی ،‌ شب آخر توی بغل پسرخاله های بابایی می رفتی و باهاشون بازی میکردی.

مخصوصا در باغ بابابزرگه بابا خیلی بهت خوش گذشت که توی عکسای زیر مشخصه.

هر چقدر خواستی توی گِل و شُل ها دنبال مرغ و خروسها دویدی و با دیدن هاپو و گاو و انواع و اقسام غاز و اردک حسابی کیف کردی.

فکر کنم اینجا میخوای از روی دفتر تلفن بابابزرگه بابا،‌ شماره اقوام رو بگیری و باهاشون احوالپرسی کنی!!!نیشخند

 

 

** شب قبل از رفتن به شمال،‌ برای مامان پروین مهربون توی خونه مون یه جشن تولد کوچولو و خودمونی گرفتیم که عکسهاش در ادامه مطلبه :‌

 

آخ جوووووووووون یه وسیله جدید برای بالا رفتن ....

 

دختر قشنگم ،‌

این عکسها گوشه ای از شیطونیهای شیرینت بود. علاقه ی وصف نشدنیت به بالارفتن و صعود من رو به فکر فرو می بره. انشالله همیشه مسیر زندگیت با صعود به قله های موفقیت همراه باشه. از ته قلبم آرزو میکنم زندگیت همیشه روی غلتک و سرازیری باشه ولی از الان مشق بالا رفتن از سربالایی های زندگی رو خوب یاد بگیر... مطمئنم که در آینده،‌ زندگی به روی یه دختر پر تلاش و سختکوش لبخند میزنه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهره (مامان آرتین)
29 بهمن 92 16:08
اول از همه تبریک برای بابای شادیسا بابت دفاعش میگم این شادیسا خیلی شیطونه هااااااا شاخ دراوردم دیدم روی کشوی میز تی وی وایساده هزار هزار هزار ماشالله خوشبحالتون رفتین مسافرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ، همیشه خوش باشید
مامان ترنم
29 بهمن 92 17:51
سلام. همیشه به خوش گذرونی و مسافرت.ترنم هم مثل شادیسا جون عاشق ارتفاعه. دختر شیطونمون را ببوس
مریم مامی رَسپینا
30 بهمن 92 10:09
عزیزم همیشه به سفر و خوشی خیلی شیطون بلا شده این شادیسا خدا حفظش کنه
مریم مامی رَسپینا
30 بهمن 92 10:10
خصوصیت رو چک کن
الناز مامی کیان
5 اسفند 92 22:01
خداروشکر آب و هوایی عوض کردین و بهتون خوش گذشته...شادیسا جونم کیان حسابی داره تلاش میکنه تا از تختش بره بالا