شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

مهمونی خونه کیان جون در یک روز برفی

1392/11/23 0:58
نویسنده : سانی
1,096 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه شانزدهم بهمن ماه خونه دوستت، کیان جون دعوت شدیم. از صبح برف شدیدی می بارید ولی این باعث نشد که مهمونیمون کنسل بشه.

مثل همیشه درکنار دوستای نازت و مامانهای مهربونشون روز خیلی خوب و خوشی رو سپری کردیم.

اینم اسامی دوستانی که ملاقاتشون کردیم :

1- افسانه جون و دختر نازش پارمین

2- نگین جون و دختر نازش مهرسا

3- بهار جون و دختر نازش باران

4- مریم جون و دختر نازش یاسمینا

5- حدیث جون و پسر نازش امیر حسین

6- ساناز جون و پسر نازش مهراد

 

الناز جون، مامان کیان خیلی خیلی زحمت کشیده بود و با روی گشاده و لبخند زیباش تمام شیطونیهای شما فسقلیها رو نادیده میگرفت !! البته هیچکدوم از دوستانت توی شیطونی و بازیگوشی به گرد پای شادیسا خانم هم نمیرسیدن.... آخرهای مهمونی دیگه کارت به جایی رسیده بود که از تخت کیان جون بالا میرفتی و خودتو توی تختش پرت میکردی!! بعد از چند بار که دیگه این حرکت برات خسته کننده شد، از روی تخت به روی سرتخت که خیلی ارتفاعش بلندتر بود رفتی و از اونجا به چند تا اسباب بازی جدید دسترسی پیدا کردی!!! خداییش تمام مامانها چه دختردارها و چه پسردارها به این همه شیطونی شما ایمان آوردن که  هزار ماشالله توی شیطونی رودست نداری و بهم گفتن که حتما وقتی خونه رسیدم برات اسپند دود کنم !!!!

در ادامه چند تا از عکسا رو میگذارم :

از راست : پارمین - شادیسا - مهرسا - باران

 

از راست : شادیسا - پارمین - یاسمینا - مهرسا - مهراد - باران

 

امیر حسین و مهراد نازم که هردو خیلی خسته بودن ولی از خوابیدن خبری نبود .

 

در انتظار ناهار- اینجا میزبان کوچولو ، کیان عزیزم هم کنار همه نشسته.

 

 

شادیسا : من نمیخوام برم خوووووووووووونه !!!!!!!!!!!

 

 

روز قبل هم که برف خیلی شدیدی باریده بود به همراه خاله فافا و عمو مهدی برای برف بازی رفتیم و حسابی بهمون خوش گذشت. اولش که تو رو توی برفها گذاشتم ترسیدی و دوست نداشتی. اما بعدش هر کاری میکردم اصلا توی ماشین بند نمیشدی و با جیغ میخواستی که توی برفها بری.حتی حاضر شدی از بغل من که توی ماشین بودم توی بغل عمو مهدی که بیرون ایستاده بود بری، کاری که هیچوقت در شرایط عادی انجام نمیدی.

 

 

 

 

پ .ن: زحمت بافت این شالگردن قشنگ رو مامان پروین مهربون کشیدن که از همینجا ازشون مجددا تشکر میکنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

افسانه مامان پارمین
23 بهمن 92 21:35
الهی قربون این وروجک نازم برم من . عاشق شیطنت های شیرینشم . خوش بحالش چه برف بازی کرده عروسک خانوم
مامان الی
25 بهمن 92 16:06
آفرین به این دخمل زبر و زرنگ . اصلا از قدیم گفتن بچه شیطون نباشه مشکل داره ههههههههههههه این جمله دلخوشی من در مقابل شیطونی های آنیسا جونمه دست مامان پروین هم درد نکنه که این شال خوکشل رو برا دخملی بافته
افسانه مامان پارمین
25 بهمن 92 23:10
در جوار دوست خوبم ، به من و پارمین خیلی خوش گذشت . من هنوز تو کف شیطنت های شادیسا هستم . خیلی خیلی شیرینه و من عاشقشم
غزال مامان فاطمه
28 بهمن 92 10:45
سلام. خوبید؟ ماشالا به این دختر شیطون بلا... مخصوصا تو اون عکس دم در خونه دوستتون که نمیخواد بره خونه.
جیران بخشنده
28 بهمن 92 14:59
عاشقتونم نانازای من شادیسا جونم عکسای برفیت عالی بودن
زهره (مامان آرتین)
28 بهمن 92 23:59
خیلی وقت بود نتونسته بودم بیام سربزنم ماشالله شادیسا بزرگ شده ینی عکسه دم در که دراز کشیده آخرشه ها