نه ماهگی و اولین تجربه ی حمل و نقل عمومی!
دیروز که مصادف با نه ماهگیت بود، اولین سفر درون شهری با مترو رو تجربه کردی.
اول صبح خاله فافا اومد دنبالمون و به قصد رفتن به بازار بزرگ تهران به سمت مترو رفتیم. اونجا ماشین رو توی پارکینگ مترو گذاشتیم و سفر با مترو آغاز شد.
تجربه ی خیلی خیلی جالب و خوبی بود. راستش اولش خیلی از اینکه شما از شلوغی مترو و بازار اذیت شی می ترسیدم ولی واقعا که شما دختر خیلی خیلی آروم و خوبی بودی و تمام چهار ساعتی که خریدمون طول کشید اصلا و ابدا حتی برای یک لحظه هم نا آرومی یا گریه نکردی. البته ناگفته نمونه که به اصرار خاله فافا، کالسکه ات رو همراهمون برده بودیم و شما بیشتر راه رو در صندلی مبله سفر کردی !!!
قبل از اینکه بریم مردد بودم که همراه بردن کالسکه کار درستی هست یا نه. آخه مترو معمولا خیلی شلوغه و برای خود آدم به زور جا هست چه برسه به کالسکه ! ولی وقتی دیدم که شما چقدر توی خرید راحت بودی و هر وقت خواستی خوابیدی و بیدار شدی و شیر و غذات رو خوردی، به خاله فافا احسنت گفتم که به مامانی اصرار کرد با کالسکه بریم. برای حمل و نقلش هم یا خودمون دو تایی وقتی شما سوار بودی کالسکه رو بلند میکردیم و از پله های مترو بالا و پایین می رفتیم یا جمعش میکردیم و یکیمون شما رو بغل میگرفت و اون یکی هم کالسکه و ساک رو می آورد. البته ناگفته نمونه اونجاهایی که میخواستیم خودمون شما رو با کالسکه بلند کنیم معمولا آقاهای مهربونی پیدا میشدن که کمکمون میکردن. ( ما هم براشون یه اسم مستعار پیدا کردیم : جوانمرد قصاب !!! آخه اسم یکی از ایستگاه های متروئه )
خب از خرید و بازار و مترو سواری که بگذریم از پیشرفتهای اخیر دخترکم بگم.
-
پنجمین مروارید زیبات سه روزه که نمایان شده. دندون نیش سمت راست.
-
نزدیک به یک هفته است که موقع ایستادن، با احتیاط دستهات رو از تکیه گاه رها میکنی و برای چند ثانیه می ایستی . دبروز برای اولین بار فکر کنم بیشتر از یک دقیقه روی پاهات ایستادی.
-
دیگه وقتی میخوای از حالت ایستاده به روی زمین بنشینی، یواش به سمت زمین خم میشی و اول یک دستت رو روی زمین میگذاری و بعد تکیه گاه رو رها میکنی و آروم روی زمین می شینی.
-
با جابجا کردن دستهات دور میز یا مبل راه میری.
-
کلمه ی " بابا " - " آبّه" - " به به " رو بخوبی میگی. ولی هنوز از "ماما" خبری نیست !
-
در پایش نه ماهگیت وزن : ٩ کیلو و ٣٠٠- قد : ٧٤ سانت - دور سر ٤٤ سانت
در ادامه عکسای جدیدت رو میگذارم.
اولین تجربه ی بستنی خوردن
البته اینو بگم که کاکائو و بیسکوییت روش نصیب مامانی شد!
اولین تجربه ی تاب سواری
وقتی شادیسا عکس خودش رو توی گوشی بابایی می بینه .
قربون این طرز خوابیدنت برم مامانی