اتمام 35 هفتگی
دختر کوچولوی نازم
این هفته اگه خدا بخواد آخرین هفته ای هست که میام سرکار.
خدا کنه مرخصی استعلاجی ام که تا موقع زایمان هست تایید بشه و گرنه از اون مدت شش ماه مرخصی ام کم میشه.
نمیدونم شما کی میخوای بیای. ولی خدا کنه که همه چیز طبق برنامه و خوب پیش بره . امروز ٣٥ هفته ات تموم شد عزیزم. دیگه نهایتا ٥ هفته ی دیگه مونده که ببینمت.
خاله فافا چند روز پیش یه عالمه گل سر و عروسک خوشگل برات خرید که بعدا عکساشو برات میذارم.
دست خاله جون درد نکنه که هر کجا میره فقط به یاد شماست و هر چیز خوشگلی که می بینه زودی برای شما میخره.
شادیسای من
این روزها که سنگین شدم و کارها برام سخت تر شده، بیشتر از هر زمان دیگه ای دارم به مادر بودن فکر میکنم. هنوز من ابتدای راهم. تازه کار و ناشی. ولی دارم به عظمت خدای مهربون فکر میکنم.
دخترکم
آن زمان که مرا پير و از کار افتاده يافتي،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهايم را کثيف کردم ويا نتوانستم لباسهايم را بپوشم
اگر صحبت هايم تکراري و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
يادت بياور وقتي کوچک بودي مجبور ميشدم روزي چند بار لباسهايت را عوض کنم
براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور ميشدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف کنم...
وقتي نميخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتي بي خبر از پيشرفتها و دنياي امروز سوالاتي ميکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتي براي اداي کلمات يا مطلبي حافظه ام ياري نميکند،فرصت بده و عصباني نشو
وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولين قدمهايت را کنار من برميداشتي....
زماني که ميگويم ديگر نميخواهم زنده بمانم و ميخواهم بميرم،عصباني نشو..روزي خود ميفهمي
از اينکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصباني نشو
ياريم کن همانگونه که من ياريت کردم
کمک کن تا با نيرو و شکيبايي تو اين راه را به پايان برسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم