شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

روزهای شلوغ و گرم مرداد

1391/5/3 9:10
نویسنده : سانی
959 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم سلام

این هفته کلی خبر و اتفاق دارم که برات تعریف کنم.

  • آخر هفته ی گذشته ، بابا مرتضی و مامان نرجس اومدن پیشمون. طفلکی ها یک روز کامل هم پیش ما نموندن و زودی برگشتن. ولی با اومدنشون خیلی شاد شدیم. انشالله موقعی که شما بخوای بدنیا بیای باز هم میان تهران.

 

  • از شنبه (٣١ تیر) ماه رمضان شروع شده. امسال اولین سالی هست که نمیتونم روزه بگیرم. خیلیییییییی ناراحتم. همیشه ماه رمضون برام یه جور خاصی، دوست داشتنی بوده. پارسال که ساعتهای طولانی روزه میگرفتم و سرکار میرفتم، یه احساس خوب داشتم. هم احساس میکردم به خدا نزدیکتر هستم و هم اینکه اراده ام رو آزمایش میکردم. وقتی توی شرکت بوی انواع غذا و میوه و .... راه مینداختن، توی دلم یه شادی بخصوص داشتم که با اینکه از نظر بدنی از همه ی همکارهام به ظاهر ضعیف تر هستم ولی اراده و توانم بیشتر از اونهاست. امسال بخاطر سلامتی شما روزه نگرفتم. پس قول بده که مواظب خودت باشی و سالم و تپلی بیای بغل مامان.

 

  • دیروز صبح با بابایی رفتیم "پژوهشکده بند ناف رویان". دکتر اونجا برام یه سری آزمایش نوشت که باید تو هفته ی ٣٧ انجام بدم و بعد جوابش رو ببرم براشون. اگه همه چیز نرمال باشه با ما قرارداد می بندن. انشالله که هیچوقت لازم نشه ازش استفاده کنیم ولی خب بابایی اصرار داره که این کار رو انجام بدیم.

 

  •  دیروز پنجمین جلسه کلاسهای بیمارستان خاتم الانبیا بود. برنامه ی بازدید از بخش داشتیم. کلا خیلی خوشم اومد. اتاقهای تک تخته و تمیزی داشت. همون موقع هم یه خانمی تازه زایمان کرده بود و نی نی اش پیشش بود. با اجازه از خودش رفتم جلو و نی نی رو از نزدیک دیدم. تا حالا نوزادی به این کوچیکی که تازه نیمساعت باشه بدنیا اومده، ندیده بودم!  خیلی خوشحالم که خانم دکتر قاضی زاده توی این بیمارستان زایمان انجام میده. خیلی پرسنل و کادر مامایی خوب و با تجربه ای داره. در ضمن این بیمارستان دوستدار کودک و مادر هم هست و خیلی موارد رو رعایت میکنن.

 

  • و اما خبر ناخوشایند اینه که دیروز مامان پروین مهربون توی یه تصادف رانندگی سطحی ، دچار شکستگی مچ دست راست شد!!!! تا آخر شب من هیچی نمی دونستم. چقدر بده که همه به خاطر شرایطی که دارم این خبرها رو بهم دیر میدن... طفلکی سه یا چهار هفته باید دستش توی گچ باشه! فقط خدا کنه که دختر گلم هوس نکنه زودتر بیاد پیشمون چون همه چیز خیلی شلوغ و در هم بر همه!

 

  • امروز مرخصی استعلاجی دارم و سر کار نرفتم. کلی برنامه دارم برای امروز. از نظافت خونه و شستن و اتو کردن لباسها گرفته تا بیرون رفتن و......

شادیسا خوشگلم این روزها همگی سرمون خیلی شلوغه و البته دل مشغولی اصلی من شما هستی. امیدوارم که حالت خوب خوب باشه و سر موقع بیای توی بغلم. تا اون موقع مراقب خودت باش.قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

میرزا کوچک خان
3 مرداد 91 10:58
چقدر اتفاق!
تو هم بدتر از من سرت حسابی شلوغه ها..... سعی کن این هفته های آخر حسابی استراحت کنی عزیزم.... مواظب خودت و دختر گلت باش....


ممنونم عزیزم
تو هم خیلی مراقب خودت و اقا سینا باش
فافا
5 مرداد 91 0:41
انشاالله روزهاتون با ورود شادی سا گلی شلوغ تر و زیباتر هم میشه...قربونِ این گل دخمل برم...امیدوارم دستِ مامانی پروین هم زودی خوب بشه...
خیییییلی مراقبِ خودتون باشین....


قربونت برم من خاله فافای مهربوووووووووون
بوووووووووووووووووووووووووس گنده از طرف شادیسا گلی
سپیده
6 مرداد 91 17:48
سلام خانمی. اجازه هست عکسهای سیسمونی رو تو وبلاگ کودک من بزارم تا مامانهای دیگه از ایده هاتون استفاده کنن؟؟ منتظر جوابتون هستیم.


عزیزم سیسمونی دخترم هنوز کامل نشده
انشاله هفته ی دیگه که فرش رو گرفتم یه عکس از اتاق با سرویس خواب و ... میذارم.