شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

آخرین روز بارداری

1391/6/5 23:40
نویسنده : سانی
2,544 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک شیرینم

امشب آخرین شبی هست که مهمون دل مامانی هستی. یه حس عجیب دارم. از طرفی استرس زایمان و اتاق عمل و .... و از طرف دیگه شوق دیدن تو فرشته ی نازم. نمیدونم چه شکلی هستی... همه اش سعی میکنم توی خیالم اولین لحظه ای که تو رو می بینم تجسم کنم. میدونم لحظه ی شیرینیه . فقط از خدای مهربون میخوام که تو سلامت باشی و بتونم مادر خوبی برات باشم.

دخترم خیلی دلم برای این روزها تنگ میشه.... برای این ورجه وورجه کردنها و لگد زدنهات. برای این لحظه های قشنگ مثل الان که دست یا پای کوچولوتو مشت کردی و داری به شکمم فشار میاری... الهی من قربون اون دست و پای عروسکیت برم. بی قراره بوسیدنشون هستم. عزیزم با اینکه این حس یکی بودمون رو خیلی دوست دارم ولی طاقتم برای دیدنت تموم شده.

امروز و دیروز خاله فافا و مامان پروین اومدن بهم توی کارهای باقیمونده کمک کردن. الان دیگه آماده ی آماده ام...

بابا مرتضی و مامان نرجس هم از شمال اومدن که فردا پیشمون باشن.

امروز آخرین ویزیتم بود. خانم دکتر آخرین توصیه ها رو بهم کرد و انشاله برای فردا ساعت 8 قرار گذاشتیم.

باید از ساعت 12 شب ناشتا باشم و حتی آب هم نخورم.

فرشته کوچولوی زیبای من! امشب رو هم آروم بخواب تا فردا صبح که لحظه ی دیدارمونه. دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نازنین مامان اهورا
5 شهریور 91 23:45
سانی جانم...انشالله به سلامتی دختر نازتو بغل کنی و زایمان خوبی داشته باشی..میبوسمت...برای اهورای پاک من هم دعا کن
بابای ملیسا
6 شهریور 91 0:58
با سلام . وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه . وبلاگ ملیسا خانم هم با بیش از ده عکس به روز شد . خیلی خوشحالمون می کنید اگر تشریف فرمایی کنید و با نظرات قشنگتون کلبه محقر و کوچیک ملیسا جوون رو منور و نورانی کنید . منتظر شما و نظرهای قشنگتون هستیم.
مامی نی نی
6 شهریور 91 7:38
سانی جون ان شالله که زایمان راحتی داشته باشی
مهسا
6 شهریور 91 7:44
الهی من قربون اون شادیسای خوشگلت برم امیدوارم زایمان راحتی داشته باشی
زیتون
6 شهریور 91 15:03
الان که اینو دارم مینویسم تویی و تمام شادی های دنیا...تویی و شادیسا...بیصبرانه منتظرم بیای و تعریف کنی از قشنگی ها نوشتت خیلی زیبا بود...خیلی گریه کردم وقتی رسیدم به جای دلتنگی ها من بارها به این لحظات فکر کردم و گریه کردم..به لحظه ای که جای خالیشو رو شکمم حس کنم و حس کنم ازم جدا شده به نظرم همه چی تو لحظه زایمان شیرینه غیر این حس امیدوارم تو و نی نی سالم و سرحال باشین و روزای قشنگ آینده رو با هم بسازین موفق باشی دست من
فافا
7 شهریور 91 22:55
خدا رو شکر که این فرشته ی کوچولو به سلامتی به دنیا اومد و د لِ همه ی ما رو شاد کرد...خیلی زیباست و دوست داشتنی....خدایا شکرت...مراقب این مادر و دختر که از جانم عزیزتر هستند باش...
غزل
9 شهریور 91 19:13
سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک قرار بود امیر علی 6 شهریور باشه اما انگار این روز روز شادیسا بود.....
غزال مامان فاطمه
10 شهریور 91 3:57
قدم نورسیده مبارک. مارو از خالت بی خبر نگذار
بهاره
1 اردیبهشت 92 19:33
وای خیلی تبریک میگم.منم 1شنبه دیگه میرم ازمایش .تصمیم دارم نینی بیارم.استرس دارم ولی خوشحالم