دیدار نزدیک است!
دختر نازم
از روز سه شنبه که رفتم پیش خانم دکتر و بهم گفت که به احتمال زیاد نمیتونی شادیسا رو طبیعی بدنیا بیاری یه عالمه برات حرف داشتم.
اول میخواستم ازت گله کنم تو که این همه دختر خوبی بودی و اصلا مامانی رو توی این مدت اذیت نکردی چرا این آخر کاری باهام همکاری نمی کنی..... ولی دلم نیومد از ناراحتی های اون چند روز برات بنویسم. لابد یه حکمتی هست که ما نمی دونیم. به قول بابا محمدرضا فقط سلامتی تو و من اهمیت داره... اینکه چه جوری شما پاهای کوچولوتو روی زمین میذاری از این جنبه مهمه که ضامن سلامتی شما باشه.
خب اینکه بگم تونستم با "سزارین" و وحشت اتاق عمل کاملا کنار بیام دروغه. راستش هنوز هم توی رویاهام دوست دارم خودم تو رو بدنیا بیارم نه دکتر!!! ولی خب راضیم به رضای خدا.
قرار سزارین رو فعلا برای روز دوشنبه ششم شهریور گذاشتیم. البته روز قبلش آخرین ویزیت دکتر هست. تا ببینم تا اون روز فرجی میشه یا نه!
سه شنبه گذشته مامان پروین دستش رو از گچ باز کرد. خدا رو شکر که تا قبل از اومدن شما یه کمی بهتر میشه.
شب هم به مناسبت سالگرد عروسیمون ، بابا محمدرضا یه میز توی رستوران شیان رزرو کرده بود. با آقاجون و مامان رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت. خاله فافا و عمو مهدی شمال بودن و نتونستن بیان.
چهارشنبه صبح خاله فافا جلسه ی دفاع از پایان نامه اش بود. خدا رو شکر که نتیجه ی زحمات یکساله اش رو به بهترین شکل دید. همه چیز خیلی خوب بود و با نمره ی بالایی قبول شد. هووووووووووووووووراااااا . ٦٥/١٧ از ١٨ نمره. خسته نباشی خاله فافا . باریکلا به این همه پشتکار و تلاش...
دختر گلم با یه برنامه ریزی فشرده داریم با کمک بابایی برای روز دوشنبه آماده میشیم. راستش هنوز هم باورم نمیشه که این روزهای شیرین که شما توی دل مامانی هستی داره تموم میشه. واقعا که دلم برای این روزها تنگ میشه میدونم.....
فرشته کوچولوی عزیزم وعده ی دیدارمون دوشنبه ششم شهریور....