شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

هفته ی 31

1391/4/7 14:17
نویسنده : سانی
1,430 بازدید
اشتراک گذاری

شادیسا خوشگلم سلام

دیگه کم کم حسابی بزرگ و خانوم شدی و مامان داره روزشماری میکنه تا هرچه زودتر روی ماهتو ببینه.

این هم تغییرات شما در طی هفته ٣١ زندگیت:

در اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يك افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين مي تواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند. يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند.

 مامانی دیروز وقت دکتر داشت. در کمال ناباوری کل رفتن و اومدنم به مطب ٤٥ دقیقه بیشتر طول نکشید! مطب خیلی خلوت بود و زودی نوبتم شد. در طول ماه گذشته یک کیلو و نیمه دیگه هم به وزنم اضافه شد! یعنی الان ٥/٥٩ کیلو هستم... امیدوارم این دو ماه آخر،‌خیلی اضافه وزن پیدا نکنم. 

36_1_51.gif

خانم دکتر صدای قلب کوچولوتو گوش داد و پرسید تکونهاش چطوره؟ من هم گفتم که شما دختر خیلی بلا و شیطونی هستی... همون لحظه هم یک لگد جانانه به دست خانم دکتر که داشت با گوشی به صدای قلبت گوش میدادی زدی... الهی من قربون این روابط اجتماعیت برم مامانی.......  

یه خبر خوب دیگه اینکه ، خانم دکتر گفت احتمال داره بتونم شما رو طبیعی بدنیا بیارم. تا ببینیم خدا چی میخواد...                               

راستی روز دوشنبه هم برای اولین بار رفتم کلاسهای آمادگی زایمان بیمارستان خاتم الانبیا.

از در که وارد حیاط شدم یک لحظه دلم خیلی گرفت. یاد مامان مهربونم افتادم که اون شب آوردیمش اینجا و دیگه هیچوقت با ما برنگشت خونه....

ولی این بار میخوام از این بیمارستان با شما بیام خونه .... ان شالله  connie_rockingbaby.gif

کلاس خیلی خیلی خوب بود. اصلا انتظار نداشتم که انقدر خوشم بیاد. آخه به قول بابا محمدرضا من انقدر کتاب و مجله خوندم و توی اینترنت در مورد بارداری اطلاعات کسب کردم که خودم یه پا استاد شدم. ولی مدرس کلاس خانم خیلی خوب و با حوصله ای بود. در آخر هم بهمون یک سری ورزش به شکل یوگا داد که خیلی خوشم اومد.

 امیدوارم که بتونم جلسه های بعدی رو شرکت کنم. آخه ساعت کلاسها ٢.٣٠ تا ٤.٣٠ عصر دوشنبه هست و مامانی این جلسه رو هم با هزار زحمت تونست مرخصی بگیره. شاید هم بیمارستان موافقت کنه و ساعت ٤.٣٠ هم این کلاس رو تشکیل بده که خیلی خوب میشه.

مواظب خودت باش دلبندم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان الی
7 تیر 91 15:23
خاله اش فدای دخمل اجتماعیش برهههههههههههه
ایول سانی تو می تونی (طبیعی)هههههههههههه

عزیزم امیدوارم تا آخر عمرت دیگه خاطره بدی نداشته باشی


مرسيييييييييييي الي جونم
مامان الی
8 تیر 91 9:16
چشممم گلم
نازنین AF
9 تیر 91 9:45
سانی عزیزم ، خوشبحالت که می تونی ظبیعی نی نی رو به دنیا بیاری . خوشبحال شادیسا با این مامان نترسش.
سانی عزیزم ، من هم خاطره تلخ تو رو تجربه کردم ، من هم مثل الی امیدوارم آخر عمرت دیگه خاطره بدی نداشته باشی .


مرسی نازنین جونمممممممممممممممممم
بوووووووووووووووس
تو هم همینطور امیدوارم هرگز تلخی دیگه ای توی زندگیت نبینی دوستم
میرزا کوچک خان
10 تیر 91 10:35
مبارکه! برای تو گفت طبیعی؟ کاش به منم بگن می تونم طبیعی زایمان کنم....



گفت احتمال داره بتونی ........ ان شاله که تو هم میتونی عزیزم
فافا
12 تیر 91 0:38
قربونِ روابط اجتماعیت برم...به بابا جونت رفتی...
انشاالله هرچی خیره برات عزیزم...


مرسیییییییییییی خاله فافا جون مهربونم
بووووووووووووووووووووووس
نفیسه
13 تیر 91 8:44
بابا ای ول سانی جون باربی . . .
بنده که با کمال شرمندگی از 70 زدیم بالا . . . فکر کن با اون قدم شدم شکل چاقه تو برنامه کودک چاق و لاغر . . .


ای جان قربون دوست گرد و قلمبه ام برم من
بووووووووووس