شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

دختر جونم کم کم داره حرف میزنه ...

1392/10/29 2:45
نویسنده : سانی
739 بازدید
اشتراک گذاری

شیرینم

اگه بگم هر روز که میگذره داری شیرینتر و خواستنی تر میشی دروغ نگفتم. رفتار و حرکاتت درست مثل یه آدم بزرگه در سایز اسمال !!! کاملا متوجه همه چیز میشی و دست و پا شکسته حرفت رو به ما می رسونی .

این هم دیکشنری آپ دیت شده شادیسا خانم نیشخند:

- باشه --> شه ( وقتی ازت تایید چیزی رو میخوام،‌می پرسم :‌ باااااشه ؟؟؟‌ تو هم سرت رو فوری به یه طرف تکون میدی و میگی :‌ شه )

- نیست --> نَس

- بغل --> بَی ( وقتی ازمون میخوای که بغلت کنیم ، دستات رو به سمت ما دراز میکنی و میگی بَی)

- برف --> بَف

- کجا ؟ --> کجا ؟؟؟ ( این کلمه بیشتر در مواقع دالی بازی کاربرد داره که خودت رو قایم میکنی و هی میگی کجا،‌ یعنی ما باید بپرسیم شادیسا کجاست! بعدش هم میگی دایییییی... )

* جاهایی که یه چیز جدید و جالب توجهت رو جلب کنه دستات رو خیلی بامزه جلوت میگیری( انگار میخوای قنوت بگیری) و نوک انگشتات رو به سمت خارج کج میکنی و با هیجان می گی :‌ چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

- آش / ماست کلماتی هستن که به محض دیدن این خوراکیا بدون اشکال میگی

- بستنی --> بست

- باز کن --> باسسسسسسسسس ( برای باز کردن در یخچال که عاشقش هستی یا در کیف و این چیزا )

- بدو --> بدو بدو ( وقتهایی که بهت میگم شادیسا بدو )

- ازت می پرسم چند کیلویی ؟ میگی :‌ ده کی ( یعنی ده کیلو . این رو یه بار وقتی رفته بودی روی ترازو ازت پرسیدم و خودم هم گفتم ده کیلویی)

- چند روزه که یه کلمه ای رو برای خودت هی تکرار میکنی و به من هم میگی . اما متاسفانه من متوجه منظورت نمیشم .. " اَمنی " ... انقدر هم با تآکید تکرارش میکنی که حد نداره... مطمئنم منظورت آینه یا عمه نیست . چون اونها رو خیلی خوب ادا میکنی. اما معنی اَمنی رو نمیدونم !!!خوشمزه

شاید کلمات دیگه ای هم باشن که الان یادم نیست بنویسم. چون هر روز داره بر دایره لغاتت افزوده میشه.

 

 

*دختر مهربونم همیشه موقع جمع کردن سفره در حال هر کاری که باشی (حتی تماشای تبلیغ بازرگانی که میخکوبت میکنه) حتما میای و یه وسیله ای رو از سر سفره تا آشپزخونه میاری و به دست ما میدی. وقتی هم با تشویق و تشکر ما مواجه میشی دنبال وسایل دیگه ای میگردی که این کار خوبت رو تکرار کنی!!! اگه وسایل سر سفره تموم شده باشه میری سراغ عروسکهات و گاهی اونها رو میاری به ما میدی !!!!

*دختر کوچولوی من علاوه بر اینکه روحیه مشارکت بالایی داره ،‌خیلی هم مهربونه. موقع غذا خوردن به جز اینکه عروسکهای اطرافش رو غذا میده،‌ قاشقش رو دهن مامانی هم میذاره!‌ یا موقع خوردن خوراکی مورد علاقه اش حتما اون رو توی دهن مامان و بابا هم میگذاره.

*راستی تا یادم نرفته بگم که الان مدتی میشه که خودت میتونی قاشقت رو مستقلا توی دهنت ببری و کمتر محتویاتش رو می ریزی. البته من هنوز با یه قاشق کمکی همراهیت میکنم.

*خدا رو شکر زیاد بد غذا نیستی. کلا چیزهای شیرین مثل خرما یا کشمش رو دوست نداری. متاسفانه علیرغم میلم، از شله زرد نذری مامان پروین فقط یه قاشق خوردی و حاضر نشدی بیشتر امتحان کنی.

*‌ اما عاشق لبو هستی ... تنها چیز شیرینه که دوست داری!

* توی میوه ها فقط خیار و موز رو با رغبت میخوری و اصلا لب به مرکبات نمیزنی. من هم ناچارا بهت آب میوه میدم که چند قلپی می خوری. البته به شرطی که میزان لیمو شیرین به پرتقال بچربه .

* خدا رو شکر میونه ات با شیر پاستوریزه خوبه و روزی نصفه لیوان یا یک سوم لیوان شیر خنک میخوری.

*‌ متاسفانه مشکل قطره نخوردنت همچنان ادامه داره . تا یک هفته قبل که مراسم قطره دادن به تو ،‌ یه تراژدیه تمام و کمال بود. با دیدن قطره چکون فرار میکردی و گریه و جیغ و کولی بازی. بابایی تو رو روی زمین می خوابوند و دست و پاهات رو میگرفت من هم لپهات رو با انگشتام فشار میدادم تا دهنت رو باز کنی و قطره رو بچکونم ته حلقت!!!‌ با این وجود همیشه بیشترش رو با یه ترفندی تف میکردی بیرون! بعدش هم اصلا حاضر نبودی آب بخوری یا اجازه تمیز کردن دندونهات رو نمیدادی!!!

اما از هفته پیش با راهنمایی مامان پروین یه راهکار خوب و مسالمت آمیز پیدا شده. قطره رو توی دلستر که عاشقش هستی می ریزیم و از اونجایی که دلستره خودش همیشه طعم خاصی داره بو و مزه قطره رو تحت تاثیر قرار میده و تو متوجه اش نمیشی .... چون قبلا که توی شربت یا آب معمولی حل میکردم به محض اینکه بوش به مشامت میخورد سرت رو بر میگردوندی و اصلا نمیشد گولت زد!!! اما با این روش ، هم بلافاصله بهت آب میدم بخوری و هم مسواک و تمیز کردن دندونهات با دستمال... ولی متاسفانه بخاطر کولی بازیهای قبلیت دندونهای نازنینت سیاه شدن و دیگه نمیشه کاریش کرد.

 

* اگه بعد از انجام دادن یه کار بد یا اشتباه،‌دعوات کنم یا حتی سرم پایین باشه و نگاهت نکنم،‌ حتما میای خودت رو بهم می چسبونی و بوسم میکنی و هی میخوای سرم رو بلند کنی تا متوجه بشی که بخشیدمت یا نه!

* یه وقتایی با من و بابایی بازیت میگیره. یکی در میون صدامون میکنی. ماما - بابا

هر بار هم که ما جوابت رو میدیم خوشت میاد و دوباره یکی در میون بعد از اینکه ما جوابت رو میدیم تکرار میکنی :‌ماما  -----  بعد از شنیدن جواب من ،‌دوباره میگی :‌بابا چشمک 

ماما- بابا گفتنت گاهی انقدر ادامه پیدا میکنه که یه جاهایی تبدیل به مانا - باوا میشه و من عاشق حالت دهنت هستم وقتی میگی : مانا - باوا

* بازی دیگه ای که باهامون میکنی اینه که هی میدوی سمت بابا و مثلا گوش یا دماغش رو میگیری و می پرسی :‌ این چیه ؟؟‌ بابا هم جوابت رو میده . خیلی سریع میدوی سمت من و گوش یا دماغم رو میگیری و می پرسی :‌ این چیه ؟؟‌ من هم جوابت رو میدم. انقدر این بازی رو تکرار میکنی که ما خسته میشیم اما تو نه !!

* بعد از اینکه تعویضت میکنم یه بازی همیشگی داریم. انقدر بامزه کلمه پوشک رو میگی که بابایی همیشه بدو بدو میاد و بهت پوشک رو نشون میده و می پرسه :‌این چیه ؟‌تو هم میگی :‌ بووووووووووووووئده ... (قبلا هم میگفتی بووووئکککککک) . تازگیها تا از دستشویی میایم بیرون،‌خودت بلافاصله بدون اینکه کسی ازت چیزی بپرسه میگی : بوووووووئده نیشخند قربونت برم که شرطی شدی !!!!

این پست خیلی طولانی شد !!!‌

عکسهای جدیدت رو در پست دیگه ای میذارم.... 

 شادیسا تا این لحظه ، 1 سال و 4 ماه و 22 روز و 15 ساعت و 36 دقیقه و 21 ثانیه سن دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

غزال مامان فاطمه
30 دی 92 23:28
مبارکه عزیزم...الهی که تنش سالم باشه. آفرین به این دختر ناز که پوشک شدنو دوست داره... فاطمه رو باید به زور پوشک کنم . شادیسا جونو ببوس
افسانه مامان پارمین
2 بهمن 92 22:01
ای وای عزیزم چقدر شادیسا جونم کارهای جدید یاد گرفته . آفرین به شادیسای زرنگم. عاشق سفره جمع کردنش شدم مامانی خوب عکس جدید شادیسا جونم رو می ذاشتی تا ببینمش ، کلی دلم براش تنگ شده .
لاله مامی آوینا
3 بهمن 92 12:31
شادیسا آفرین دخترم،خوب داری میری جلو پیشرفتت عالیه تنت سالم باشه
مریم مامی رَسپینا
9 بهمن 92 0:37
افرین چقدر کارهای جدید یاد گرفته بچها زود بزرگ میشن ما زود پیر
متین من
9 بهمن 92 2:14
آفرین به پیشرفت شادیسا جون