شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

بیستمین هفته

1391/1/25 15:03
نویسنده : سانی
1,252 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا به همین زودی نیمی از راه را با لطف تو طی کردم. به چشم برهم زدنی بیست هفته از زمانی که یک فرشته آسمانی مهمان دلم شده میگذرد.... تا اینجا که خیلی هوایم را داشته ای. از این پس بیشتر محتاج لطف و کرمت هستم.

ای یگانه خالق من و دردانه ام! بیست هفته یا شاید کمی کمتر به پایان راه مانده. روزهایی که مطمئنا بدنم خسته تر و سنگین تر از اکنون است، بیش از پیش محتاج حمایت و لطفت هستم. به قلبم آرامش بده و به تنم توان.

میخواهم مادری محکم و شاد باشم. نه زنی پریشان و خسته با کوهی ازمسئولیتها و کارهای به تعویق افتاده.

این روزها کلی کار عقب مانده دارم . ولی انگشتانم یاریم نمیکنند. بیشتر از ده روز است که نوک انگشتان دست چپم گزگز میکند و بی حس شده اند. انگار زمان، ماراتونی بی پایان را با من خسته آغاز کرده است. هرچه میدوم باز هم عقبم. خب گاهی دوست دارم بدون اینکه هیچ کاری انجام بدهم فقط دراز بکشم و به "تو" فکر کنم.

دلبندم! رویای شیرین حضور تو در وجود من، مرا غرق در لذتی وصف ناشدنی میکند.

همراه زندگیم این روزها احساسات مادرانه ام را با لبخندی پاسخ میدهد. او هم دارد خودش را برای "پدر" بودن آماده میکند. میدانم که او هم برای بودن در کنار تو لحظه شماری میکند.

 

پ.ن. 1: نمیدونم چرا این پست انقدر ادبی شد! اول که شروع به نوشتن کردم فقط قصد داشتم بیستمین هفته حضور فرشته کوچولومون رو براش به یادگار بنویسم ولی خب یهو این جوری از آب در اومد دیگه....

 

پ.ن.2: یکی از نگرانی های عمده ام ، طرز برخورد مدیرعاملمون با قضیه نی نی دار شدنم بود. باز هم از اون معجزه ها که انتظارش رو نداشتم اتفاق افتاد. انقدر دوستانه و خوب با این موضوع برخورد کرد که اصلا توقع نداشتم. فکر میکردم حتما کمی ناراحت میشه و بلافاصله می پرسه که کی میخوام برم مرخصی و کی برمیگردم و خلاصه از این صحبتها که معمولا از مدیرها انتظار میره. ولی "فریده" فقط پرسید چند وقتته و دختره یا پسره. حتی وقتی بهش گفتم که تا شهریور که کارهای شرکت زیاده هستم و زمستون که معمولا کار شرکت سبک میشه میرم مرخصی ، حرفم رو قطع کرد و گفت : تا اون موقع ببینیم چی پیش میاد!!!!

این روزها هم دائم داره بهم نصیحت میکنه که چی بخورم و چی نخورم. انگار نه انگار که من کارمندشم و اون رئیسمه و قراره چند ماه بعد کارهای شرکت رو ول کنم و برم به بچه ام برسم.

خدای مهربون! من این رو هم از لطف بی پایان تو میدونم. همیشه حافظ و نگهدارم بودی و هستی و خواهی بود. ایمان دارم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فافا
26 فروردین 91 9:16
عزيزِ دلم من مطمئنم كه خداي مهربون هميشه مراقبِ عسلِ كوچولوي من و فرشته كوچولوش هست....ما سپرديمتون دستِ خودش...همه‌ي اين دل‌نگراني‌هات هم برطرف ميشه مطمءنم...تو فقط مراقبِ خودت باش...همين


ممنونم خاله فافاي گل

دکمه
26 فروردین 91 10:01
بسلامتی.... منم این هفته به نیمه راه می رسم...
خاله مژگان
26 فروردین 91 13:31
سلام .چقدر قشنگ نوشتید .کلی گریه کردم
مهسا
26 فروردین 91 14:03
قربون اون نی نی تو راهیت برم
خدا رو شکر که نگرانیت رفع شد
عزیزم با خوندن متنت اشکم در اومد
خدا نی نی رو برای شما و پدرش حفظ کنه


مرسي خاله مهسا جون