دیگه داره شمارش معکوس شروع میشه!

شادیسا گلم سلام

به سلامتی شما وارد سی و هشتمین هفته از زندگیت شدی عزیزم. دیگه کم کم داریم به پایان یکی بودمون نزدیک میشیم. مطمئنم که دلم برای این روزها و تکون خوردنهات تنگ میشه. می دونم الان جات خیلی تنگ شده اینو از نوع ضربه ها و کج و کوله شدن شکمم می فهمم. الهی که من قربونت برم مامانی....

گل دخترم

خدا رو شکر که با مرخصی استعلاجی ام موافقت شد. دوشنبه (٢٣ مرداد) ساعت دو بعدازظهر وقت کمیسیون داشتم. بابا محمدرضای مهربون از شرکت زودتر اومد دنبالمون و ما رو برد برای بیمه.

خانمی که مسئول کمیسیون بود آخرین برگه سونوگرافی رو نگاه کرد و ازم دلیل استعلاجی رو پرسید. من هم بهش گفتم که بدلیل انقباض و .... بعد پرسید تا بحال از این چنین مرخصی استفاده کردی توی این دوران؟ من هم گفتم نه. بعد تاریخ زایمان رو پرسید. من هم گفتم ١٤ شهریور... یه نگاهی کرد و گفت : یعنی از ٣١ مرداد که این مرخصی استعلاجی تموم میشه میخوای تا زمان زایمان بری سر کار؟؟؟‌ من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم اگه حالم خوب شه که حتما میرم!!!!

خلاصه به همین راحتی قبول کردن که این ١٦ روز رو جدای اون شش ماه مرخصی زایمان حساب کنن.

البته ناگفته نمونه که کلی نذر و نیاز کرده بودم

بعد از تموم شدن کمیسیون سریع بابایی منو رسوند بیمارستان خاتم. آخه آخرین جلسه ی کلاس بود و حیفم می یومد اگه نتونم این جلسه رو برم. مثل همیشه خیلی خوب بود. مخصوصا اینکه بهمون گفتن چه وسایلی رو بیمارستان بهمون میده و چه وسایلی رو لازمه که توی ساک خودمون و نی نی بذاریم.

دیروز هم که سه شنبه بود بالاخره موفق شدیم بریم آتلیه برای عکسهای بارداری.

اول رفتم آرایشگاه ملکه زیبایی و کلی خوشگل کردم بعدش بابایی اومد دنبالم و رفتیم اتلیه کلیک توی اشرفی اصفهانی . خدا رو شکر عکسامون خیلی قشنگ شد. کلی عکس انداختیم ولی 15 تا عکس سفارش دادیم که برامون چاپ کنه. 132 تومان میشد ولی بهمون ٣٠ درصد تخفیف ویژه ماه رمضون داد و نهایتا شد 92 تومان. به نظر من که با توجه به کیفیت کارشون و اینکه سبک کاملا اروپایی داشتن برای عکسا قیمتاش خیلی خوبه.
انشاله پنجشنبه هم آماده میشه.

راستی مهمترین خبر خوبی که دارم برات اینه که ثبت احوال با انتخاب اسم شما موافقت کرد. ایمیل باباجون رو جواب دادن و بهش گفتن که این اسم خیلی هم خوشگله و هیچ مانعی برای انتخاب کردنش نیست. خدا رو شکر که خیالمون از این نظر هم راحت شد.

دیگه چیزی نمونده به دیدارمون فرشته کوچولو. خیلیییییییییییی مواظب خودت باش. دوست دارم

بعدا نوشت:‌ دخترم چهارشنبه بابایی با بانک خون بند ناف رویان قرارداد بست. بهمون یه پکیج دادن که روز زایمان باید ببریم بیمارستان و با کارشناس اونها هماهنگ کنیم.