شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

هفته بیست و ششم و آزمایش تحمل گلوکز

1391/3/2 14:59
نویسنده : سانی
1,093 بازدید
اشتراک گذاری

شیطونک مامان سلام

امروز که دارم برات می نویسم شما ٢٦ هفته است که توی دل مامانی هستی...

توی این هفته وزن شما كمي كمتر از 900 گرم و طول بدنت از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. عصبهاي گوش کوچولوت در حال تكامل هستند كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ مي دهد.

الان دیگه انقدر تکونها و ضربه هات محکم و جانانه شده که اگه یک روز قدری کمتر شیطونی کنی مامان نگرانت میشه... وقتی داری اون جوری لگد میزنی همه اش ازت می پرسم داری چیکار میکنی؟ میدونم صدامو میشنوی ولی نمی تونی جوابمو بدی! کاش یه دستگاه سونو گرافی توی خونه داشتم و هر روز تماشات میکردم.

دیروز آزمایش داشتم . کل روز رو مرخصی گرفتم که به کارهام برسم. آزمایش تحمل گلوکز و پروتئین ادرار. اول بهم یه لیوان شربت قند غلیظ (٥٠ گرم گلوکز) دادن که بخورم و گفتن یکساعت منتظر باشم و بعدش آزمایش خون گرفتن. 

برای اطمینان از عدم وجود مسمومیت حاملگی هم آزمایش ادرار ٢٤ ساعته داشتم که امروز اول صبح باید ظرف مخصوص (!) رو پر شده می بردم آزمایشگاه.  امیدوارم که مشکلی نباشه.جوابش پنجشنبه حاضر میشه .

یکشنبه آینده هم وقت دکتر دارم که باید جواب رو براش ببرم...

خدا کنه این دفعه خانم دکتر قبول کنه برام سونو بنویسه. دلم واسه دیدن روی ماهت یه ذره شده فسقلی شیطونکم....

Valentine artist     

"دلم اين روزها عجيب برايت تنگ است اينقدر با لگدهايت ذوق مرگم نكن. كوچولوي مامان تا وقتش نرسيده نه تو ميتواني بيرون بيايي و نه من ميتوانم بيايم پيش تو.... آرام باش جان مادر آرامتر.... اين روزهاي تنگ و تاريك تو ، اين روزهاي بي قراري من، اين روزهاي تنهايي تو ، اين روزهاي چشم انتظاري من ، اين روزها .... اين روزها عزيز دل مادر تمام ميشوند! دلم براي يك لحظه ديدارت دنياي آرزوست!"(١)

(١): این متن رو یکی از دوستای خوبم "مستانه " برای نی نی اش نوشته. چون دیدم خیلی قشنگه و در ضمن حرف دل من هم هست با اجازه از خودش توی وبلاگم استفاده کردم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

عروسک خانوم
2 خرداد 91 17:28
یعنی میشه چشم روهم بذاری و این چند ماه تموم شه
مامان محمدرضا
2 خرداد 91 17:57
وااااااای چه روزای خوبی بود. قدرشون رو بدون
مهسا
3 خرداد 91 8:15
ایشاله که همه چی اوکی هست و مشکلی نداری


ممنون مهسا جونم
مامان الی
3 خرداد 91 9:25
وای سانی دست تو و مستانه درد نکنه
خیلی نازه
اشکم دراومدم


قربون اشکات دوست خوبم
فافا
3 خرداد 91 10:06
خسته نباشي مامان كوچولو.... اين فسقلي شيطونه ها...بهگمونم به خاله فافاش رفته...آروم و قرار نداره.....
میرزا کوچک خان
4 خرداد 91 9:09
بسلامتی!
منم هفته پیش آزمایش قند داشتم ولی چون سرم شلوغ بود و می ترسیدم نرفتم بدم بعدش موند واسه این هفته الانم که خرداده و تاریخ آزمایش برای اردیبهشت بود در نتیجه آزمایش رو باید دکتر دوباره بنویسه!
خیلی پیچیده شد!


ای بابا تو که تنبل نبودی... بجنب دیگه
پرنسس ملودی
6 خرداد 91 12:58
سانی عزیزم
نمی دونی چقدر دلم می خواد ببینمتاصلا نمی تونم تو را با اون شکم قلمبه تصور کنمعروسک کوچولوی زمان بچگیمون داره مامان می شه و چقدر قشنگ احساسات مادرانش را توصیف می کنه


مرسییییییییی دوست جونم
من هم دلم واست یه ذره شده
پاشین بیاین تهران دیگه ..... سه ماه دیگه بیشتر فرصت نداری که دوست گرد و قلمبه ات رو ببینی ها....
نفیسه
7 خرداد 91 9:11
ایشالاه که جوابتو نشون می دی همه چیز خوب باشه گلم


ممنونم نفیسه جون
غزال مامان فاطمه
7 خرداد 91 17:44
سلام مامان شادیسا جون... خوبی.؟ دخمل گلت خوبه؟ وبلاگ و سیسمونی دخمل گلتو دیدم خیلی خیلی قشنگ بود عزیزم... بسلامتی اینروزا هم میگزره و نی نی نازت میاد تو بغل مامانش.بوس برای شادیسا


خیلی ممنون مامان فاطمه جون
بووووووووس