روزهای شلوغ همیشگی
عاقبت در یک شب از شب های دور
کودک من پا به دنیا می نهد
آن زمان بر من خدای مهربان
نام شور انگیز مادر می نهد
بینمش روزی که طفلم همچو گل
در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پاک یاس ها
در مشام جان من پیچیده است
پیکرش را می فشارم در برم
گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش
در کنارم زندگی آغاز کن... (١)
این روزها سرگرم جمع کردن اطلاعات در مورد سیسمونی هستم. راستش ما چندین ساله که توی خانواده نی نی کوچولو نداشتیم و خیلی از مرحله خرید های نی نی پرت هستیم...
با اینکه خیلی ذوق دارم ولی سعی ام بر اینه که بتونم وسیله های ضروری رو بخرم تا بعدا پشیمون نشم که چرا بیخودی پول بالای فلان چیز دادم که یکبار هم استفاده نشده....... (مثل سرخ کن توی جهیزیه که فقط به خاطر چشم و هم چشمی !!!!!!!!! آدم میخره و کاربرد آن چنانی نداره)
شما هم دعا کن که مامانی بتونه برات وسیله های ناز نازی بخره که خوشت بیاد و بتونی ازشون استفاده کنی.
امروز هم یه کمی در مورد بانک خون بند ناف رویان تحقیق کردم. بابا محمدرضا دیشب بهم پیشنهاد داد. امیدوارم همه چیز خوب پیش بره و بتونیم این کار رو انجام بدیم.
نی نی خوشگلم شما هم که حسابی شیطون شدی و بعضی وقتها حرکاتت از روی پوست شکم مامانی قشنگ معلومه.
چند شب پیش به بابایی نشونت دادم. انگار داشتی در میزدی..... الهی قربونت برم وروجک ناقلا.
(١): نمی دونم این شعر مال کیه ولی با اجازه از شاعر استفاده کردم.