شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

شادیسای شعرخوانِ 26 ماهه

1393/8/6 10:29
نویسنده : سانی
1,175 بازدید
اشتراک گذاری

شادیسا جونم

روزها داره مثل برق و باد میگذره... امروز ششم آبان 93 شما یکسال و دوماهه شدی عزیزم.

صبحها رأس ساعت شش و نیم صبح مثل یه ساعت زنگدار ، خودت از خواب بیدار میشی و اگه من و بابایی هنوز خواب باشیم کنار تخت میای و میگی : مامان جون پاشو... تا من چشمام رو باز میکنم فوری میگی : سلام صبح بخیر... پاشو صبونه بخوریم!!!! یا پاشو چای شیرین ، پاشو نون و پنیر قه قهه قربون دختر شکموم برم من ....

بعد از خوردن صبحونه سریع آماده میشیم و بیشتر وقتها تو خودت لباسهایی که دوست داری رو میاری و میگی : لباسِ اَشنگ بپوشم... بریم خاله صدیگه.

در حین لباس پوشیدن هم باید جدیدترین کتابی که برات خریدیم رو بخونی. البته باید حواسم باشه که اون کتاب رو همراهم بیارم چون حتما توی تاکسی سراغش رو میگیری زیبا مثلا میگی : کبتابِ شیرینی... که منظورت کتاب " می می نی یه عالمه شیرینی" هست. یا میگی کبتابِ تمیزترینی. (می می نی ، حالا تمیزترینی)

اون چند جلد کتابهای می می نی رو که تا الان برات خریدیم و معمولا تا بیست صفحه شعره، از صفحه اول تا آخر حفظی!!! خودت کتاب رو ورق میزنی و میری صفحه بعد و دقیقا همون چیزی که اون صفحه نوشته شده می خونی .... جالبیش هم اینه که تمام ادا و اطوار و لحنی که مامانی در حین خوندن کتاب برات در آورده رو تحویلم میدیسوت

از مهد که به خونه برمیگردیم معمولا ساعت دو و نیم یا سه شده، دیگه نمیخوابی و یه سره مشغول بازی و کتاب خوندن و شعر خوندنی تا 9 شب... بین ساعت 9-10 دیگه غش میکنی.

سه تا شعر در مهرماه توی مهد یادگرفتی و خودت خودجوش یهو تو خونه میخونی !!! در ادامه متن شعرها رو می نویسم :

 

 

شعر خنده و گریه

خنده خوبه یا گریه ( گِـــرده)

البته خنده خنده (تو میخونی : البته خوبه دخنده بخنده)

بازی کنیم یه عالم

یواش یواش و باهم (یباش یباش و باهم)

 

شعر جوجه

جوجه نوک طلایی (تو میخونی : جوجه ناز طلایی)

زیرکی و بلایی

با جیک و جیکت میگی (تو میخونی : با جی با جی که میگی)

مامان مامان کجایی

 

شعر خرگوش

من خرگوشم گوش دارم

لونه مثل موش دارم (نونه مث ..)

گوشام اگه درازه (گوشام کمی درازه)

زرنگمو هوش دارم

 

با هرکسی که تلفنی داریم حرف میزنیم میگی شادیسا صحبت کنه. و براش شعرهایی که یاد گرفتی رو میخونی

مخصوصا عاشق حرف زدن با خاله فافا هستی و یه بار مجبور شدم سه چهار بار پشت سر هم خاله رو بگیرم تا تو حرف بزنی چون هر بار که خداحافظی میکردیم و گوشی رو قطع میکردیم شما میزدی زیر گریه

 

یه خبر جدید اینکه شما سه تا دندون آسیاب بزرگ درآوردی. یکیش که کاملا بیرون اومده و فکر کنم مربوط به دو ماه قبله. من هر بار که تلاش میکردم دندونهات رو ببینم شما نمیذاشتی اما بالاخره طی یک سری عملیات و بازی و سرگرمی تونستم دندونهات رو ببینم و بشمرم. دختر جونم الان 19 تا دندون شیری قشنگ داره و ما فقط منتظر یکی مروارید دیگه هستیم. امیدوارم اون هم در بیاد تا از گریه های گاه و بیگاه شبانه و ناراحتیهات کم بشه.

 

این هم عکسهای تو در راه مهد و یا برگشت به خونه ( مهرماه 93):

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (3)

گلی
16 دی 93 18:35
سلام سانی جون شادیسا دختر نازم ماشالا. خیلی وقت بود که روی ماهتو ندیده بودم. بزرگ شدی و قد کشیدی.خاله قربو اون خنده فشنگت بره. خداروشکر که میری سر کار و شادیسا با مهد بخوبی کنار میاد. من هم سال دیگه فاطمه رو ایشالا میزارم... دوستتون دارم
سانی
پاسخ
قربون محبتت عزیزم. حتما مهد بذارش خیلی لازمه
ماهک
16 دی 93 22:41
عزیزمممممممممممممممم چه خانوم شده .چقدر باهوشه دخملی هزار ماشالله بوسسش کن از طرف خاله .
سانی
پاسخ
قربونت ماهک جون
مامان درسا
25 دی 93 1:44
فدای زست قشنگش قربون زبون شیرینش.ماشالا هوش خیلی خوبی داره
سانی
پاسخ
ممنونم عزیزم شما لطف داری همیشه