شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

بای بای پوشک

1394/3/27 10:59
نویسنده : سانی
2,618 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین زبون مامان

امروز که دارم این مطلب رو می نویسم دقیقا بیست روزه که دیگه خودت کاملا زمان جیش رو بهم خبر میدی و کنترل خوبی روی اون داری اما دوست دارم برات بگم که این مرحله دشوار رو با هم چطوری سپری کردیم.

الان که دیگه این مرحله رو گذروندم به این نتیجه رسیدم که بهترین سن برای از پوشک گرفتن زیر دوساله ! برخلاف همه مقالات و کتابهای علمی که نوشته از 28 ماهگی یا 30 ماهگی شروع کنید، به نظر من این سن برای شروع آموزش دستشویی رفتن کمی دیره!!!! درسته که بچه از نظر درک و فهم، کاملا متوجه هست اما چون عملا به اینکه توی پوشک کارش رو انجام بده عادت میکنه، ترک عادت براش خیلی سخته...

وقتی شما 30 ماهه شدی کم کم احساس کردم آمادگی داری که دیگه از پوشک خداحافظی کنی. مثلا بلافاصله بعد از اینکه پی پی میکردی میگفتی که بریم دستشویی و چند باری هم که جیش کردی دیدم که توی پوشکت ناراحتی.

یک هفته قبل از عید، به همراه هم به فروشگاه رفتیم و به انتخاب خودت برات یه لگن خریدیم. موقع خریدنش اصلا بهت نگفتم که این چیه و به چه منظوری داریم می خریمش. جالبه که خودت فهمیدی برای دستشویی کردنه ! چون وقتی به خونه رسیدیم خودت روش نشستی و گفتی باید بشینم روش جیش کنم ؟؟!!! البته این رو یادم رفت بگم که از دو سه هفته قبلش، برات کتاب " مامان بیا جیش دارم" رو خریده بودم و دائم اون رو توی خونه می خوندم تا اونجایی که دیگه تو تمام صفحات و شعرها رو حفظ بودی. فکر کنم از اونجا فهمیده بودی که این لگن هست و کاربردش چیه !!!چشمک

 چون قبل از عید درگیر بدوبدوهای عید بودیم به اون صورت وقت نذاشتم که بهت آموزش بدم  و فقط منظورم آشنایی با لگن و دستشویی رفتن بود.

لگنت رو روز اول توی اتاق گذاشتم که باهاش بازی کردی و فهمیدم که دوستش داری. روز بعد لگن به دستشویی منتقل شد و هر بار که می بردمت دستشویی تشویقت میکردم که توی لگن جیش کنی. البته تو اصلا توی لگن کارت رو نمیکردی و چون پوشک بودی خب بالطبع عادت داشتی که توی پوشک کارت رو انجام بدی.

دیگه درگیر عید و تعطیلات شدیم و پروژه متوقف شد. بعد از تعطیلات عید دوباره شروع کردم. این بار با جایزه و استیکر ستاره ، این روش رو شروع کردم که با وجود داشتن پوشک، سعی میکردم هر نیمساعت یکبار ببرمت دستشویی تا متوجه بشی که کی پوشکت خشکه و کی تر !

اولین بار که توی لگن جیش کردی انگار دنیا رو بهم دادن خندونک انقدر خوشحال شدم که از ذوقم بالا و پایین می پریدمی و هورا می کشیدم !!! تو هم از دیدن عکس العمل من به وجد اومده بودی و هورا می کشیدیزیبا بهت جایزه دادم (مثلا پاستیل یا شکلات یا هر چیزی که دوست داشتی).  

کم کم هر بار که توی لگن جیش میکردی بهت استیکر ستاره میدادم که روی دیوار دستشویی می چسبوندی و هر 5 تا ستاره یک کتاب برات میخریدم.

هنوز جرات نداشتم که پوشکت رو باز کنم چون می ترسیدم خرابکاری به بار بیاد. تو خودت اصلا نمیگفتی که جیش داری و من اگه نیمساعت ، میشد سی و پنج دقیقه و نمی بردمت دستشویی، تو پوشک کارت رو میکردی و انگار نه انگار !!!!!!!!دلخور 

 

 ***** ادامه ماجرا در ادامه مطلب *****

کم کم با صبحت با مربیت و چند تا از دوستانم به این نتیجه رسیدم که تا بازت نکنم توفیقی حاصل نمیشه. حداقل توی این مدت، دیگه متوجه قضیه شده بودی که جای جیش توی پوشک نیست. این مدت هم مرتبا بهت میگفتم که دیگه بزرگ شدی و باید با پوشک خداحافظی کنی. پوشک مال نی نی کوچولوهایی مثل پارسا س. خلاصه تمام تلاشم رو از نظر آماده سازی روحی و روانیت کرده بودم . فقط مونده بودم آمادگی روحی خودم که بتونم بازت کنم و دل رو به دریا بزنم !!!!!!!!!!!!!!! البته این رو هم بگم که حساسیت های بابایی روی تمیزی و نجسی هم کمی باعث تشدید این حالتم بود. من از اون طرف هم داشتم روی بابایی کار میکردم که بتونم بهش بقبولونم که کمی نجس شدن خونه اجتناب ناپذیره !

میدونستم که زمانی که بازت میکنم باید چند روز مداوم توی خونه باشیم بنابراین برای تعطیلات نیمه خرداد که سه روز پشت هم تعطیل بود برنامه ریزی کرده بودم . اما شادیسا خانم صبح جمعه اول خرداد از خواب که بیدار شد بعد از اینکه به دستشویی بردمش و جیشش رو توی لگن کرد، گفت که دیگه پوشک نمیخوام !!! دوست دارم شورت بپوشم !!!

خلاصه من رو کاملا غافلگیر کردی و توی عمل انجام شده قرار دادی... اون روز رو با شورت آموزشی گذروندیم اما چه گذروندنی !!! هر بار اگه دیرتر از نیمساعت می جنبیدم به راحتی جیشت رو توی شورت میکردی... روز جمعه رو بهر حال با تعویض چند شورت اموزشی گذروندیم. دوست داشتم سه روز حداقل توی خونه باشیم اما به دلیل اینکه هفته بعد دو روز مرخصی رد کرده بودم تا با مامان پری اینا مسافرت بریم اصلا نمی تونستم این هفته هم مرخصی بگیرم. واقعا توی شرایط سختی بودم !!!

روز شنبه رو با دلهره شروع کردم. استرس شدیدی داشتم که توی راه مهد توی تاکسی ، توی خیابون باید چکار کنم ! همینطور هم شد. توی میدون فاطمی ازت پرسیدم جیش داری ؟ گفتی اره ... وقتی میگفتی آره یعنی جیشت رو توی شورتت کردی و کار از کار گذشته !!!! خوشبختانه یکدست شورت و شلوار اضافه همراهم بود. بردمت شرکتمون و توی دستشویی شورت و شلوارت رو عوض کردم. وقتی به مهد رسیدیم با خاله صدیقه صحبت کردم و گفتم که هر نیمساعت ببرتت دستشویی.

ظهر وقتی دنبالت رفتم  خاله گفت که بعد از بیدار شدنت برده دستشویی و جیش کردی. منم با خیال راحت به سمت خونه راه افتادم. البته توی میدون فاطمی که یک مسجد بود ازت پرسیدم جیش داری ؟ گفتی نه ... اما هنوز پنج دقیقه هم از سوالم نگذشته بود که دیدم ای دل غافل آستن مانتوم و جلوش کاملا خیسه !!!!!!!!  متوجه شدم زمانی که بغلت کرده بودم تا از خیابون رد شیم جیش کردی !!! ازت پرسیدم جیش کردی ؟؟؟ گفتی اره !!!! با اون وضعیت باید توی تاکسی می نشستیم ! یه کیسه نایلون از کیفم در آوردم و روی پام گذاشتم و تو رو نشوندم توی بغلم ! خدا میدونه چی کشیدم تا رسیدیم خونه.

این روند تا سه شنبه ادامه داشت. هر روز به یک شکلی ... مخصوصا توی راه برگشت به خونه خیلییییییییی اذیت میشدم چون باید می بردمت به نزدیکترین دستشویی تا شلوار خیست رو عوض کنم ! توی خونه که می رسیدم باید شورتهای اموزشی رو میشستم و با اینکه تعداد 6 تا خریده بودم بازم جوابگو نبود و باید گاهی با اتو خشکش میکردم.... وضع پی پی که بدتر بود چون اصلا حاضر نبودی توی لگن یا دستشویی کارت رو بکنی و توی شورت انجام میدادی !!! خوب یادمه که روز سه شنبه دیگه کامل کامل ناامید شده بودم. حتی چند باری هم در خفا گریه کردم... همش از خدا میخواستم بهم صبر و  توان بده تا این مرحله سخت رو سپری کنم دیگه واقعا کم آورده بودم... همش میگفتم این بچه ماشالله مثل بلبل همه چی میگه ، پس چطور نمیتونه قبل  اینکه کار از کار بگذره خبر بده ! لابد باید دوباره پوشکش کنم ....

روز چهارشنبه 6 خرداد (دو سال و نه ماهگیت) وقتی از مهد به خونه رسیدیم در کمال ناباوری بهم گفتی : مامان جیش دارم !!!!!!!!!!! فکر کردم بازم کارت رو توی شورت آموزشیت کردی و داری خبر میدی. زود بردمت دستشویی و در کمال ناباوری دیدم که روی لگن نشستی و جیش کردی ! بعد گفتی شورتم خشکه مامان، اصلا توی شورتم جیش نکردم !!! 

اصلا نمیتونم بگم چه حالی داشتم .... واقعا به این جمله ایمان آوردم که : تاریکترین لحظه ی شب، دقیقا لحظه ی قبل از طلوع آفتابه! ، اونجایی که دیگه کاملا ناامید میشی خدا خودش رو به شکلی معجزه آسا نشون میده.

خیلی خوشحال بودم که قبل مسافرت خانوادگیمون تو این توانایی رو پیدا کردی که زمان جیش رو اعلام کنی. فردا توی راه شمال، هزار بار ماشین رو کنار زدیم تا شما جیش کنی اما من از این موضوع کاملا راضی و خرسند بودم.زیبا هر بار که میگفتی : بابا میشه نگه داری  یه کوچولو جیش دارم!!! ، قند توی دلم آب میشد...

توی مسافرت هم  با خودم لگن محبوبت رو برده بودم و خدا رو شکر اصلا خودت رو خیس نکردی و  مشکل پی پی هم کاملا حل شد و توی لگن کارت رو میکردی.

و این جوری بود که این مرحله دشوار رو هزار مرتبه شکر بالاخره پشت سر گذاشتیم....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهدیه
31 خرداد 94 12:57
سانی جون به سلامتی.خیلی خوشحالم که دیگه شادیسا جیشش رو میگه. ولی دوران سختی رو سپری کردی کاملا معلومه.من اگه جای تو بودم همون اولش ی خیال میشدم و دوباره پوشکش میکردم ولی خدا رو شکر مهلا خیلی عاقل بود تو این مورد و اصلا منو اذیت نکرد
سانی
پاسخ
خدا رو شکر مهدیه جون که توی این مورد اذیت نشدی. چون من خیلی سختی کشیدم با اینکه مدتش کم بود اما بهم سخت گذشت ... البته خدا رو شکر که گذششششششت
افسانه مامان پارمین گلی
21 تیر 94 13:18
سانی جونم بهت تبریک میگم دوستم. خدا رو شکر که این مرحله رو پشت سر گذاشتی. خدا به منم صبر بده.چون باید شروع کنم😆
الناز
28 تیر 94 18:20
خداروشکر این مرحله هم سپری شد. شادیسا خانم من کاملا اون حس پریشانی و استرس مامانت وقتی رفته بودیم فودکورت و شما شورت آموزشی ت رو خیس میکردی دیدم و درک کردم چقدرررر ناراحته که جیشت نمیگی. سانی راستش بخوای اونروز منم گریه م گرفته بود
فافا
11 مرداد 94 1:49
سانی عزیزم بهت تبریک میگم... تو مادر خیلی صبوری هستی و مطمئنم که شرایط سخت رو به خوبی با توکل به خدای مهربون سپری میکنی.... به تو و دختر طلا تبریک میگم بابت پشت سر گذاشتن این مرحله.... دخترمون دیگه حسابی خانوم شده
shima
9 بهمن 94 16:59
خداروشکر که این مرحله هم به خوبی گذشت اسم دخترتون خییییییلی قشنگه من از ۴سال پیش اسم دخترمو شادیسا انتخاب کردم