شادیساشادیسا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

فرشته کوچک ما شادیسا

اولین دیدار شادیسا با دوست جونیاش

1391/9/20 0:54
نویسنده : سانی
2,317 بازدید
اشتراک گذاری

شادیسای گلم دوشنبه بیستم آذر ماه روز هیجان انگیزی برای مامانی بود. آخه برای اولین بار بعد از حدود یکسال میخواستم دوستای مجازیم و نی نی های نازشون رو  ببینم و هم اینکه برای اولین بار با شما تنهایی جایی میرفتم.

قرارمون ساعت دو بعدازظهر توی رستوران تماشا طبقه ششم میلاد نور بود. سعی کردم قبل از رفتن، شما حسابی شیر بخوری تا کمتر اذیت شی. البته برای احتیاط یک شیشه هم شیر دوشیدم تا اگه گرسنه شدی بهت بدم. کالسکه و کریرت رو آماده کردم و با آژانس تا اونجا رفتیم. خدا رو شکر آقای راننده ی مهربون کمک کرد تا کالسکه و کریر رو سوار کنم. همون لحظه که از ماشین پیاده شده بودم یه ماشین دیگه هم ایستاد و یک خانم با نی نی پیاده شدن. ندا جون مامان آیهان بود. هر دو باهم راهی شدیم به سمت طبقه ششم. هنوز کس دیگه ای از بچه ها نیومده بود. به متصدی اونجا گفتیم تا برامون یه میز بزرگ که اطرافش برای کالسکه ها جا داشته باشه مهیا کنه. کم کم بقیه دوستان هم سر رسیدن. نمیتونم از احساسم برات بگم. خیلی جالب بود که ما مدت تقریبا یکسال با هم بودیم . توی لحظات شیرین و پر استرس بارداری. در اوج نگرانی ها و بالا و پائین شدنها. ما هرگز قبل از امروز همدیگه رو ندیده بودیم ولی هر وقت هر کدوم از مامانا ناراحتی داشت همیشه مطمئن بود که دوستانی داره که کمکش میکنن ، بهش دلداری میدن ، راهنماییش میکنن بدون هیچ چشمداشتی . ماها از اولین روزهایی که منتظر شنیدن ضربان قلب نی نی هامون بودیم تا روزی که برای اولین بار توی سونوگرافی اونها رو دیدیم و حتی تا لحظاتی قبل از زایمان در کنار هم بودیم و دل به دل همدیگه میدادیم. و حالا نی نی هامون در آغوشمون بودن....

فقط اینو بگم که دوستای مجازیم که حالا تبدیل به دوستان حقیقی ام شدن یکی از یکی خانمتر و مهربونتر بودن. انگار سالها بود که میشناختمشون.

این هم اسمهای دوستای مامانی و نی نی های نازشون که امروز اومده بودن:

مرمر (مریم) مامان یاسمینا

بهار مامان باران

افسانه مامان پارمین

نگین مامان مهرسا

ندا مامان آیهان

لیلا مامان پرنیا

ساناز مامان مهراد

از وقتی که وارد رستوران شدیم تا وقتی همه جمع شدن، شما توی کالسکه ات خواب بودی.  بعد از اینکه بیدار شدی و چند تا عکس یادگاری با دوستات گرفتی کم کم گرسنه ات شد. هرکار میکردم شیشه رو نمیگرفتی ... ولی بعد که دیدی مجبوری شیرت رو اینجوری بخوری دو دستی شیشه رو چسبیدی! انقدر این صحنه جالب بود که افسانه جون مامان پارمین کوچولو سریع ازت عکس گرفت :

 

اونجا به کمک مریم جون مامان یاسی بردیم عوضت کردیم . کمی بیقراری کردی که به کمک دوستای خوبم آرومت کردیم و خوابیدی.

بعد از اینکه از رستوران بیرون اومدیم توی پاساژ میلاد نور کمی با کالسکه هامون گشتیم. هر کسی که ماها رو می دید با تعجب نگاهمون میکرد. آخه همچین صحنه ای خیلی عجیب بود. هشت تا مامان با هشت تا نی نی خوشگل با همدیگه ! یکی می پرسید که یکی از مامانا صاحب هشت قلو هست و بقیه اومدن کمکش کنن؟

یا اینکه چه جوری شده که هشت تا دوست همزمان باهم صاحب نی نی شدن؟

خلاصه برای همه توضیح میدادیم که این نی نیهامون هستن که باهم دوستن ! و به واسطه ی نی نی ها ، مامانهاشون هم با هم دوست شدن!

و البته این حرف خیلی خنده دار بود !!! نی نی های حدودا سه ماهه که باهم از زمان جنینی دوست بودن !

آخر سر هم به پیشنهاد نگین جون به عنوان یادگاری امروز، برای نی نی خوشگلا گوشی عروسکی خریدیم که توی فصل سرما روی گوشهاشون بذاریم تا سردشون نشه.

ساعت پنج هم بابا محمدرضا اومد دنبالمون و اومدیم خونه....

امروز برای من و شما یه روز خاص و جالب بود. اولین نی نی پارتی و ملاقات شما با دوستای خوشگلت و البته ملاقات مامانی با دوستای مهربونش.

عکسهای امروز توی ادامه مطلب هست:

اینجا در بدو ورود شادیسا خانم در خواب ناز هستن

از راست : باران - یاسی - شادیسا

بالای سر شادیسا : پرنیا

شادیسا و دوستش باران که هر دو در یک روز متولد شدن.

باران خیلییییییییییییییییی آروم و ساکت بود. من که اصلا صدای گریه ی این دختر ناز رو نشنیدم!

از راست : شادیسا - مهرسا - پارمین

پارمین چشم از مامان مهربونش برنمی داشت!

این هم عکس دوستای خوبت

از راست مهرسا (که کالسکه اش آبی رنگه ولی توش خوابیده و چهره ی نازش دیده نمیشه)

یاسمینا که مثل مهرسا دیده نمیشه

باران مشغول پستونک خوردن (خوش بحال مامانش بهار جونم)

آیهان در حال گریه

پائین توی کریر از راست : مهراد که فکر کنم خوابیده

 پارمین

پرنیا که داره دوربین رو نگاه میکنه

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آوا
25 آذر 91 13:37
وای سمیه جون کارتون خیلی زیبا بود منم دلم میخواد با شماها بیام خوب امیدوارم همیشه شاد باشین
nafiseh
26 آذر 91 14:05
manam behtarin lahazato to bardari ba shoma dostaye khobam dashtam